به گزارش صد آنلاین، او از دلایل این جدایی میگوید.
*چه مدتی است که با همسرت ازدواج کردهای؟
من 25 سال قبل با شوهرم ازدواج کردم اما همه این سالها را با هم زندگی نکردیم.
*توضیح بده چطور با هم آشنا شدید؟
ما در دوران دانشگاه با هم آشنا شدیم و چند ماه بعد هم ازدواج کردیم.
*حالا چه اتفاقی بین شما افتاده است؟
من و رضا وقتی ازدواج کردیم 22 ساله بودیم. خیلی ازدواج سادهای داشتیم من برای اینکه به رضا فشار نیاید از خیلی از خواستههایم که لازمه یک زندگی مشترک بود گذشتم حتی خانهای هم نداشتیم. در خوابگاه متاهلی زندگی میکردیم. رضا ارزش هیچکدام از این کارها را متوجه نشد اما من میخواهم ارزشمند باشم.
*یعنی شوهرت به تو احساس بیارزشی میدهد؟
بله. دقیقا همین کار را میکند وقتی به او اعتراض میکنم و میگویم من را بیارزش میدانی، میگوید حرف اینستاگرامی یاد گرفتهای و مسخره میکند او میخواهد با مسخره کردن شخصیت و اعتماد به نفس من را نابود کند.
*فرزند هم دارید؟
نه. من هیچ وقت اعتماد به نفس فرزند داشتن نداشتم. هربار به رضا میگفتم بیا خانوادهمان را کامل کنیم و بچهدار شویم، میگفت تو نمی وانی مادر خوبی باشی و بچه اذیت میشود او همیشه به من احساس گناه میداد.
*چرا حالا تصمیم به طلاق گرفتهای؟
من سه سال است از شوهرم جدا زندگی میکنم. این جدایی را او به من هدیه داد. یک روز از خانه بیرون رفت و نیامد وقتی زنگ زدم، بپرسم چرا نمیآید، گفت تو زنی نیستی که لایق من باشی. من بعد از آن تنها زندگی کردم. روزهای بسیار سختی را گذارندم حتی به خودکشی فکر کردم اما با کمک خواهرم دوباره سر پا شدم. کار پیدا کردم. پیش روانکاو رفتم و همه اعتماد به نفس له شدهام را بازسازی کردم و حالا میخواهم از رضا جدا شوم.
*او راضی به این جدایی هست؟
شوکه شده . اول گفت رضایت دارد. گفتم توافقی جدا شویم قبول کرد وقتی به دادگاه آمد گفت طلاق نمیخواهد. اما من مصمم هستم و درخواستهای او باعث نشد پشیمان شوم.
*حاضر نیستی او را ببخشی؟
جوانیام را زیر عذابهایی که به من داد از دست دادم. حالا که میانسال شدم میخواهم برای خودم زندگی کنم.