به گزارش صد آنلاین؛ محمد سرافزار در پاسخ به سوال پایگاه اطلاع رسانی جماران مبنی بر اینکه « یکی از پرسشهای جدی مخاطبان، مربوط به حذف چهرههای محبوب از صدا و سیماست. چرا در یک مقطع تصمیم گرفته شد که ستارهها از رسانه حذف شوند؟ چه نگاهی پشت این سیاست بود؟ و در مورد نمونه مشخص، مثل عادل فردوسیپور، این تصمیم از کجا آمد؟ با چه منطقی حذف شد و امروز چه نتایجی داشته است؟ گفت:
در مورد ادغام شبکههای تلویزیونی، ما بر اساس یک منطق روشن و نیاز واقعی سازمان عمل کردیم. مثلاً من خودم در دورهای که در بخش برونمرزی بودم، شبکه «آیفیلم» را راهاندازی کردم که بهنظرم یکی از موفقترین شبکههای تلویزیون است. حالا باید بگویم، خوشبختانه یا متأسفانه، هنوز هم یکی از پُرمخاطبترین شبکههاست. این در حالیست که بسیاری از سریالهای آن دهها و حتی صدها بار تکرار شدهاند؛ یعنی با وجود این تکرارهای پیدرپی، همچنان پربیننده مانده، که از یک طرف موفقیت آن را نشان میدهد و از طرف دیگر فقر شدید در برنامهریزی و تولید محتوای جدید را.
بعد از موفقیت آیفیلم، شبکههای دیگری مثل «نمایش» و «تماشا» هم راهاندازی شد. اما استدلال ما این بود که سه شبکه اختصاصی برای فیلم و سریال، در شرایطی که حجم تولید داخلی و واردات آثار نمایشی محدود است، نه ضروری است و نه قابل استمرار. بر همین اساس، تصمیم گرفتیم شبکههای نمایش و تماشا را ادغام کنیم. نتیجه این شد که فقط دو شبکه در حوزه فیلم و سریال باقی ماند: آیفیلم و شبکهای که از ادغام آن دو شکل گرفت. این اقدام همراستا با سیاست کاهش بار سازمان و افزایش بهرهوری بود.
در مورد سیاست تولید، ما با بررسی تعهدات شبکهها متوجه شدیم که میزان پیشبینیشده برای تولید بسیار بالاست؛ مثلاً در برخی موارد تا ۱۰ هزار ساعت برنامهسازی در سال. این عددها را در مرحله اول به نصف و حتی کمتر کاهش دادیم. شد ۵۰۰۰ یا ۶۰۰۰ ساعت. چرا؟ چون باور داشتیم اگر بهجای کمیت، بر کیفیت تمرکز شود، نتیجه بهتر خواهد بود. یک برنامه خوب، برند میشود، تأثیرگذار خواهد بود و حتی بازگشت مالی و مخاطبی خواهد داشت. ولی برنامههای پرتعداد و بیکیفیت فقط بودجه را هدر میدهند و دیده هم نمیشوند.
در همین چارچوب بود که آن سیاست مشخص را اجرایی کردیم: هر برنامهای که زیر ۵ درصد مخاطب دارد، باید از کنداکتور حذف شود. ما بهجای اینکه دنبال خودنمایی در آمار باشیم، گفتیم خودمان باید منتقد خودمان باشیم و آسیبشناسی کنیم. برنامههای کممخاطب را حذف کردیم تا فضا برای برنامهسازان خلاق باز شود.
در نتیجه، مسیر ما در آن دوره این بود که صدا و سیما را بهسمت چابکسازی، تمرکز بر تولیدات باکیفیت، و حذف ساختارهای زائد ببریم. ادغام شبکهها و کاهش تعهدات تولید، بخشی از همین برنامه اصلاحی بود.
در مورد سلبریتیها و چهرههای شناختهشده تلویزیونی که اشاره کردید، باید بگویم در دوران مدیریت من، ما برخی از این افراد را دوباره به سازمان بازگرداندیم. افرادی مثل مهران مدیری و چند چهره معروف دیگر که پیش از آن به دلایل مختلف ممنوعالکار شده بودند و حتی پخش برنامههایشان نیز متوقف شده بود، در دوره من اجازه بازگشت پیدا کردند. این تصمیم، بخشی از نگاه کلی من به کار رسانهای بود. به هر حال، این چهرهها با سرمایهگذاری رسانه ملی ساخته شده بودند، تجربه داشتند، توانمند بودند و تبدیل به برند شده بودند. منطقی بود که از ظرفیت آنها استفاده شود، نه اینکه کنار گذاشته شوند.
اما در دورههای بعد، رویه متفاوتی در پیش گرفته شد. بر اساس آنچه بعدها بهعنوان سند تحول رسانهای اعلام شد – و بهنوعی خطمشی رسمی دوره جدید بود – تصمیم گرفتند بسیاری از همین چهرهها را کنار بگذارند. برای مدتی این سیاست را دنبال کردند، ولی در نهایت با بحران مخاطب روبهرو شدند و آمار بینندگان افت کرد.
از آنجا، صدا و سیما به شکل ناشیانهای وارد مرحله سلبریتیسازی جدید شد. شروع این رویکرد، بهنظر من از شب یلدای دو سال پیش بود؛ زمانی که چند چهره فضای مجازی، بهویژه از اینستاگرام، به تلویزیون دعوت شدند یا در ویژهبرنامههای نوروزی به کار گرفته شدند. اما این افراد گاهی حرفهایی زدند که نه با فضای عمومی جامعه هماهنگ بود و نه با معیارهای حرفهای رسانهای سازگاری داشت. نتیجه آن شد که فضای نامناسبی در برنامهها شکل گرفت.
پس از آن، صدا و سیما تلاش کرد برخی از همان چهرههای حرفهای و سابق را به شکل محدود بازگرداند.
منبع: اطلاعات