به گزارش صد آنلاین، رحیم از دلایل این جدایی میگوید.
*چه مدتی است که ازدواج کردهاید؟
۵ سال قبل آشنا شدیم و با هم ازدواج کردیم.
*شغلت چیست؟ در یک تراشکاری کار میکردم و حالا هم اوستاکار هستم. *همسرت چطور؟ او مهندس است. تازه فوق لیسانس گرفته است. * فاصله تحصیلی زیادی دارید؟
بله. من درهنرستان تا دیپلم درس خواندم و بعد وارد کار شدم، اما ساناز تحصیلات دانشگاهی دارد.
*چرا با هم اختلاف دارید؟
معلوم است دیگر. من تراشکارم و خانم مهندس ارشد. من فقیر و کارگرم و او پولدار!
*از ابتدا هر دو میدانستید که اینطور است و قبول کردید با هم ازدواج کنید.
اول آدم سرش داغ است. فکر میکند این عشق شدنی است اما بعد میبیند شدنی نیست و در یک چاه افتاده است.
*همسرت هم راضی به طلاق است؟
بله. من پیشنهاد دادم و او قبول کرد. گفت مهریهاش را میبخشد تا جدا شویم.
*بچه دارید؟
نه نداریم. بچه داشتیم خیلی سخت میشد.
*چطور با هم آشنا شدید؟
ساناز دانشجو بود. یک قطعه را برای کار درسی باید آماده میکرد. به تراشکاری ما آمد و جزئیات را گفت. من هم قطعه را خیلی تمیز برایش کار کردم و دادم. از همانجا ارتباط ما شروع شد. هر کار درسی که داشت میآورد، من انجام میدادم. بعد از ازدواج من شدم یک آدم عامی بیسواد که رویش نمیشد به کسی نشان دهد.
*این را خودش گفت؟
بله. میگوید من از وجود تو خجالت میکشم. من را تحقیر میکند. من هم سر این مساله خیلی ناراحت شدم و تصمیم به طلاق گرفتم.
*بعد از طلاق چه میکنی
مدتی پیش مادرم زندگی میکنم تا حالم بهتر شود و بتوانم همه چیز را سر جای خودش برگردانم./سایت جنایی