به گزارش صد آنلاین، احساس میکنی هنوز برای او جایگزین نشدهای؟
دقیقا. من همیشه حس میکنم در سایهٔ زن دیگری زندگی میکنم. هر کاری میکنم، انگار دارم با یک معیار از پیش تعیینشده مقایسه میشوم. حتی وقتی میخواهم با او صمیمی شوم، میترسم که نکند دوباره به یاد او بیفتد. این زندگی برایم مثل یک زندان شده است.
*از خانوادهات در این مورد کمک خواستهای؟
خانوادهام میگویند صبر کن، میگویند شاید با گذشت زمان فراموش کند، اما من دیگر تحمل ندارم. مادرشوهرم هم همیشه طرف او را میگیرد و میگوید: «بگذار دلش آرام آرام بیاید...» ولی من دیگر نمیخواهم منتظر دل کسی بمانم که هنوز جای دیگری است.
*اگر طلاق بگیری، میترسی از آینده؟
ترس دارم، ولی نه به اندازهای که بخواهم همین زندگی را ادامه بدهم. میدانم طلاق سختیهای خودش را دارد، ولی حداقل بعد از آن میتوانم خودم باشم، بدون اینکه کسی مدام مرا با دیگری مقایسه کند.
*فکر میکنی او واقعا همسر سابقش را دوست دارد یا فقط عادت کرده؟
من فکر میکنم این یک نوع نوستالژی است، یک آرزو برای گذشتهای که تمام شده. ولی مشکل اینجاست که او به جای حل این احساساتش، مرا قربانی آن میکند. شاید اگر تنها بود، میتوانست بهتر با این احساسات کنار بیاید، ولی حالا دارد زندگی من را هم خراب میکند.
*آخرین حرفی که دلت میخواهد بزنی؟
فقط میخواهم بگویم که من تمام تلاشم را کردم. شاید اگر او واقعا میخواست، میتوانستیم مشکل را حل کنیم، ولی من دیگر توانی در خودم نمیبینم. بعضی وقتها آدم باید شجاعت این را داشته باشد که بپذیرد یک راه به بنبست رسیده است./سایت جنایی