به گزارش صد آنلاین، بر اساس اعلام پلیس زوایای مختلف پرونده درحال بررسی است و به زودی اطلاعرسانی خواهد شد. ۱۷اسفندماه اعضای خانواده در خانه مادربزرگ دورهم جمع شده بودند، غافل از اینکه تا دقایقی دیگرحادثهای هولناک رخ خواهد داد.
مادر لیانا درحالیکه به شدت اشک میریزد، در مورد شب حادثه گفت:« آن شب دخترم با نوه خواهرم مقابل در خانه بازی میکردند و بچه خواهر دیگرم نیز با پدرش جلوی در بود. غیر از آنها شوهر خواهرم که پسرخالهام نیز هست، آنجا بود. وقتی متوجه نبود لیانا شدم، صدایش زدم، اما جوابی نداد. به پسرم گفتم برو ببین خواهرت دم در است؟ بگو الآنکه شب است چرا بیرون رفتهای. پسرم هم رفت وبعد ازمدتی برگشت وگفت لیانا جلوی در نیست.همه جارا گشتیم، اماهیچ اثری ازدخترم نبود.» در تمام مدتیکه خانواده با نگرانی همه جا را دنبال لیانا میگشتند، یک مرد ۵۰ تا۵۵ ساله در میان آن جمع سعی میکرد خونسرد رفتار کند و پا به پای بقیه دنبال لیانا بگردد. او فکر میکرد کسی متوجه رفتارش نیست، اما خیلیهامتوجه اضطراب او شده بودند. این مادر که یک چشمش اشک است و چشم دیگرش خون، ادامه میدهد:« این مرد مشکوک شوهرخواهرم یا همان پسرخالهام بود. رفتارش آن روز خیلی مشکوک بود و دائم در رفت و آمد بود طوری که بقیه هم متوجه شدند و گفتند چرا اینقدر در حال رفت و آمد است. تا جاییکه وقتی مامور پلیس از او سؤالی پرسید سراسیمه شد. دوست شوهرم که حواسش به رفتار دامادمان بود به همسرم گفت کار خودش است.
رفتار دامادمان آنقدر مشکوک بود که پلیس این بار به او گفت برود و از یک ساندویچی برایش ساندویچ بخرد. تا رفت ساندویچ بخرد، پلیس سگ را به طرف ماشین دامادمان برد که به محض نزدیک شدن، سگ سروصدا کرد و همین باعث شد تا او را دستگیر کنند و ببرند. او ساعت۱۷همان روزکه لیانا مفقود شد،دخترم راسوارماشینش کرده وبرده بود.» مادر دوباره به شدت گریه میکند: «گفته بچهام را با وارد کردن ضربه چاقو به قفسه سینهاش کشته و بعد پیکر بیجانش را زیر لوله آب بزرگی که از کنار خانه مادرم رد میشد، رها کرده بود. او در اعترافاتش ابتدا میگوید شوهر من باید ۱۷۰میلیون به او پرداخت میکرد که اصلا اینطور نیست. او درکل عمرش نه چنین پولی داشت ونه این مقدار را یک جا دیده بود. بار دوم هم گفته بود که من درزندگیشان دخالت میکنم که هرگزدخالتی نداشتهام. اوهیچ مشکلی با من و همسرم نداشت. دخترم یک جفت گوشواره طلا داشت و من مطمئنم چون دستش خالی بود، گوشواره را برداشته است. چون یکجا گفته بود ای کاش گوشواره لیانا طلا نبود و بدل بود
. او وضعیت مالی خوبی نداشت. یک نیسان داشت که چپ کرد و آن را فروخت. دوباره ماشین خرید و با آن هم چپ کرد و فروخت و با ۷۰ میلیون پولش یک پراید خرید که ماهانه حدود ۲۰ میلیون تومان باید قسط میداد. همان روز هم سرقسط با خواهرم تماسگرفته و گفته بود پول کم آوردهام و قرض کن. اصلا گوشواره بچهام پنج میلیون یا ۱۰ میلیون قیمت داشت. ارزشش را داشت جان یک بچه را بگیرد؟ بعد از اعتراف هم پهپاد آوردند و پس از جستوجو بچهام را ساعت ۲۲ شب شنبه پیدا کردند. اجازه ندادند دخترم را ببینم، من دو روز بود که لیانا را ندیده بودم.» مادر از عمق جان ناله و مویه مادرانه سر میدهد: «دائم با خودم میگفتم بچهام الان گرسنه است، سردش است، سرما خورده و باید او را به دکتر ببرم...» میان صحبتها، مادر آنقدر بیتاب میشود که متوجه برخی کلمات و جملاتش نمیشوم. کمیکه آرام میشود، میگوید:« نمیدانم بچهام از خونریزی جان داده یا چه اتفاقی افتاده. ایکاش میمردم و راحت میشدم. اگر من در زندگیاش دخالتکرده بودم، مرا میکشت به جگرگوشهام چه کار داشت؟ خودش دو پسر و نوه هم دارد. هنوز دخترم را ندیدهام و نمیدانم گوشوارهاش را برداشته است یا نه، اما من برای او اعدام میخواهم.» /حادثه 24