مهرانه که درخواستکننده این طلاق است درباره چرایی این ماجرا توضیح میدهد.
*چه مدتی است که با شوهرت زندگی میکنی؟
ما یک سال به صورت مشترک زندگی کردیم و 6 ماه هم نامزد بودیم.
*مدت خیلی کوتاهی است. چرا تصمیم به طلاق گرفتهای؟ چون شوهرم خیلی شکاک است. او به همه چیز شک دارم و مرتب من را چک میکند. *چطور با همسرت آشنا شدی؟ چند سالی بود که همدیگر را میشناختیم. ما در یک شرکت کار میکردیم. بعد متوجه شدم که پدرش هم با پدرم همکار بوده و پدرهایمان هم آشنایی دارند. از من خواستگاری کرد و بعد هم ازدواج کردیم.
*در واقع ازدواج شما سنتی بود؟
بله. ما قبل از نامزدی ارتباط خاصی با هم نداشتیم. هرکدام در یک واحد اداری کار میکردیم و برای همین هم ارتباط خاصی با هم نداشتیم تا اینکه یک روز پدر پوریا به پدر من پیشنهاد داد برای خواستگاری بیایند و اینطوری شد که با هم ازدواج کردیم.
*در دوران نامزدی به اخلاق همسرت که شکاک است، پی نبردی؟
تا حدودی متوجه شده بودم اما خیلی باورم نشده بود. درباره بعضی مسایل از من پرسوجو میکرد. گاهی تلفنم را چک میکرد. چندباری درگیری بین ما به وجود آمد اما بقیه میگفتند اول زندگی شماست و طبیعی است اما بعد دیدم به اینجا ختم نشد.
*مگر شوهرت چه میکرد؟
به جای من در اداره پرسوجو و پیگری کرده بود که به بخشی که خودش کار میکند، بروم. با همکاران من برخوردهای بد داشت، طوری که خجالت میکشیدم. وقتی اعتراض میکردم، میگفت تو حتما نسبت به آن فرد احساسی داری که اینطوری میکنی. حتی وقتی با پسرعمو و پسرخاله حرف میزدم عصبانی میشد و مرتب از من پرسوجو میکرد. این کارهایش باعث شد دیگر به او علاقهای نداشته باشم.
*حالا که میخواهی جدا شوی راضی است؟
نه راضی نیست. به همه میگوید من خیانت کردهام. میگوید اگر خیانت نکرده بودم، تصمیم به طلاق نمیگرفتم اما واقعا دیگر این حرفهایش برام مهم نیست و حاضر نیستم با او زندگی کنم.
*خانوادهات چه میگویند؟
پدرم از من حمایت میکند. او میگوید زندگی با چنین مردی سخت است./ اعتماد آنلاین