آخرین اخبار
۱۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۶
بازدید:۱۶۲
رامین فخاری در یادداشتی می نویسد: لازمه پرداختن به بزرگ‌ترین بخش استراتژی آمریکا یعنی مهار چین این مسئله است که ایالات‌متحده در ابتدا به چالش‌های امنیتی خود دررابطه‌با جنگ اوکراین و خاورمیانه فائق بیاید و پس‌از آن به سراغ موضوع اصلی و رقیب اصلی خود چین برود و طرح مهار چین را به‌پیش ببرد. 
کد خبر : ۱۴۳۸۶۸

 از ابتدای 1991 یعنی سقوط اتحاد جماهیر شوروی عملاً جهان به‌سوی تک‌قطبی شدن پیش رفت و تا سال‌های اخیر این وضعیت پایدار بود؛ اما پس‌از آن ظهور چین به‌عنوان یک قدرت اقتصادی و کنشگری‌های امنیتی روسیه و تلاش‌های پوتین برای احیای امپراتوری روسیه که یکی از مصادیق آن جنگ اوکراین است تا اندازه‌ی بسیار زیادی و کنشگری‌های امنیتی ایران در خاورمیانه تااندازه‌ای هژمونی لیبرال به رهبری ایالات متحده‌ی آمریکا را به چالش کشیده و عملاً آمریکا در حدود یک دهه است که دچار ضعف شده‌است. این مسئله دورازذهن نیست که گرند استراتژی جدید آمریکا بازگشت شکوه و امنیت گذشته آمریکاست که مواردی مانند تلاش آمریکا برای الحاق گرینلند کانادا و تغییر نام خلیج مکزیک، تلاش برای مهار روسیه یا ایران و بزرگ‌ترین طرح یعنی مهار چین می‌توانند بخشی از این استراتژی بزرگ آمریکا باشد. 

لازمه پرداختن به بزرگ‌ترین بخش استراتژی آمریکا یعنی مهار چین این مسئله است که ایالات‌متحده در ابتدا به چالش‌های امنیتی خود دررابطه‌با جنگ اوکراین و خاورمیانه فائق بیاید و پس‌از آن به سراغ موضوع اصلی و رقیب اصلی خود چین برود و طرح مهار چین را به‌پیش ببرد. 

 

 

مسئله مناقشات آمریکا با ایران یا روسیه می‌تواند مذاکرات دیپلماتیک کنشگری نظامی و یا ترکیبی از هر دو را شامل باشد. این موضوع دورازذهن نیست که حملاتی که توسط متحده منطقه‌ای آمریکا، یعنی دولت یهود، طی یک‌ساله گذشته به گروه‌های مورد حمایت ایران انجام شده بخشی از قسمت نظامی این پروژه باشد که هیئت حاکمه آمریکا آغاز آن را در زمان بایدن کلید زده است. اما باید به این موضوع اشاره کرد که هدف اصلی ایالات متحده مهار ایران به‌عنوان یک قدرت متوسط نیست و هدف اصلی ایالات متحده از همه اشکال کنشگری نظامی و امنیتی و سیاسی ازجمله پایان‌دادن به جنگ به اوکراین توافق و یا مهار ایران و کنشگری‌های امنیتی و نظامی احتمالی دررابطه‌با طالبان و تکمیل حلقه محاصره چین و مبتلا کردن چین به سرنوشت اتحاد جماهیر شوروی است.

چرا از واژه طرح بزرگ ایالات متحده استفاده‌ شده و از واژه طرح‌ها و نقشه‌های ترامپ استفاده نشده است؟ در پاسخ باید به این موضوع اشاره کرد که انتخاب ترامپ بخشی از یک طرح بزرگ برای پیش برد استراتژی آمریکاست که در اتاق‌های فکر آمریکا و با حمایت مردم آمریکا برای بازگشت شکوه و عظمت آمریکا پی‌ریزی شده و این مسئله بدیهی است که هیچ فردی به‌اندازه‌ی دونالد ترامپ نمی‌تواند این استراتژی را به‌پیش ببرد.

باید به این موضوع اشاره کرد که ایران هارتلند جهان است و هم ایالات‌متحده و چین و روسیه به این مسئله واقف هستند؛ اما این هارتلند بودن نیز خطر این مسئله را در پی دارد که ایران به کانون رقابت‌های ژئوپلیتیک جنگ سرد جدید بین آمریکا و چین و روسیه بدل شود.

باید به این موضوع نیز اشاره کرد که چین و روسیه و نتانیاهو در راستای تامین منافع ملی خودشان از این مسئله ناخرسند نخواهند شد؛ کما این که با این کار چین و روسیه از دستور کار اصلی آمریکا خارج شوند و عملاً نیروی ایالات متحده و نیروی ایران به‌طور متقابل صرف مهار هم شود و نیروی ایالات متحده عملاً برای ایران تحلیل برود، که این موضوع نتیجه‌ای جز نابودی ایران و ایجاد حاشیه امن برای چین ندارد. در اینجا باید به این موضوع نیز اشاره کرد که برخی از اشخاص سیاسی در داخل ایران که عملاً سعی می‌کنند که ایران را در مقابل ترامپ قرار بدهند نادانسته آب به آسیاب چین و روسیه که به‌دنبال حاشیه امن در برابر ترامپ هستند و یا نتانیاهو که به‌دنبال نابودی ایران است می‌ریزند.

امروز چاره چیست؟

باید به این موضوع اشاره کرد که زمانی‌که اکثر تحلیلگران معتقد هستند که هدف اصلی ایالات متحد مهار چین است و آمریکا علاقه‌ای به هدر دادن نیروی خود بر سر ایران ندارد و ایران نیز در برابر ترامپ با قاعده "دفع ضرر مُحتَمَل" مواجه است، هیچ دلیل منطقی و یا عقلانی وجود ندارد که کشور مسلمان و شیعه‌ی ایران با جمعیت بیش‌از هشتاد میلیون نفر سپر بلای چین شود. مفهوم مطرح شده به معنی نداشتن رابطه اقتصادی و یا سیاسی با چین نیست و ایران باید با چین و جهان غرب همانند عربستان سعودی روابط متوازن داشته باشد اما باید از منازعات بین قدرت‌های بزرگ دوری کند.

هیچ دلیلی وجود ندارد درحالی‌که مواضع ترامپ و ایلان ماسک به سمت تعامل با ایران سوق یافته است و احتمالاً در عمل نیز به‌دنبال حل مشکلات خودشان برای پرداختن به استراتژی بزرگ‌تر آمریکا هستند بنا به آمریکاستیزی اقلیتی در داخل، ایران به عنوان یک موجودیت مستقل سپر بلای چین شود. درحالی‌که احیای برجام یا یک قرارداد قوی‌ترمی‌تواند توسعه و رونق اقتصادی را برای ایران به ارمغان آورد. 

هم‌اکنون ایران در لبه‌ای از تاریخ قرار گرفته است که می‌تواند احیای برجام و توسعه اقتصادی را انتخاب کند و یا یک حاشیه امن برای چین و روسیه ایجاد کند. بهتر است وفاقی ملی و مردمی بین مردم، دولت و حاکمیت برای عبور از بحرانی که ممکن است ترامپ برای ایران ایجاد کند ایجاد شود و مخالفت‌های کلی دررابطه‌با برجام برای تداوم موجودیتی مستقل و توسعه‌یافته به‌نام ایران به حاشیه برود.

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها