به گزارش صد آنلاین، این زن از دلایل طلاق میگوید.
*چند سال است ازدواج کردهاید؟
من و همسرم 5 سال قبل ازدواج کردیم. ازدواجی که داشتیم عاشقانه بود.
*چطور با هم آشنا شدید؟
ما در دانشگاه آشنا شدیم، همکلاسی بودیم. آرمان به من پیشنهاد دوستی داد. مدتی دوست بودیم و بعد ازدواج کردیم.
*دوستش داری؟
بله. من شوهرم را بسیار دوست دارم و اصلا به خاطر اوست که تصمیم گرفتم طلاق بگیرم.
*شغلت چیست؟
من فوق لیسانس مکانیک دارم و در یک شرکت بزرگ کار میکنم.
*شوهرت چطور؟
او هم فوق لیسانس دارد. ما با هم درس خواندیم.
*پس مشکل کجاست؟
مشکل خانواده آرمان هستند آنها به خاطر من خیلی به پسرشان سرکوفت میزنند و من را هم خیلی اذیت میکنند.
*چرا ؟
چون من در پروشگاه بزرگ شدم. پدر و مادر من اعتیاد داشتند، آنها قاچاق مواد میکردند و آنطور که من مطلع شدم وقتی که من 4 ساله بودم هردوی آنها بازداشت شدند. زن همسایه من را به پرورشگاه سپرد و در آنجا بزرگ شدم. از همان کودکی خیلی درس میخواندم. بعد دانشگاه قبول شدم و به تهران آمدم. با کمک مددکارم در تهران زندگی خوبی برای خودم ساختم. مددکارم مثل یک مادر کنارم بودم. تا اینکه با آرمان آشنا شدم.
*واقعیت زندگیات را به آرمان گفتی؟ بله به او گفتم. حتی با خاله پری که مددکارم است قرار گذاشتیم و چند جلسهای با آرمان و خاله پری صحبت کردیم. آرمان اول خیلی شوکه بود اما بعد گفت برایش مهم نیست و میخواهد با من زندگی کند اما وقتی خانوادهاش واقعیت را فهمیدند مقاومت کردند.
*چطور ازدواج کردید؟
به هر حال خاله پری با آنها صحبت کرد و بعد هم راضی شدند اما همیشه به من زخم زبان میزنند. آنها طوری با من رفتار میکنند انگار من گناهکار هستم.
*چرا ارتباط را با آنها قطع نمیکنی؟
به هر حال آرمان تنها فرزند آنهاست که پسر است. او دو خواهر دارد. نمیتوانم از او بخواهم ارتباطش را با خانوادهاش قطع کند. اینکار با به او فشار زیادی میاورد.
*چرا میخواهی طلاق بگیری؟
آرمان پسر لایقی است. من میخواهم طلاق بگیرم که او راحت زندگی کند. ضمن اینکه من واقعا او را دوست دارم. نمیخواهم تصویر بدی از او در ذهنم باشد.
*شوهرت اصرار دارد تو به این زندگی برگردی
بله میدانم ، من هم عاشق او هستم اما تحقیرهای خانواده همسرم را نمیتوانم تحمل کنم./ اعتماد آنلاین