حتی در روزهای امتحانات پایان ترم مهران، من پسرم را به خانه مادرم می بردم تا سروصدایش موجب آزار همسرم نشود . بالاخره روزهای سخت به پایان رسید و همسرم در یکی از مراکز شهرداری استخدام شد.حالا دیگر از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم و نتیجه تلاش هایم را می دیدم . طولی نکشید که صاحب خودرو و واحد آپارتمانی بزرگی شدیم، اما درحالی که احساس می کردم آرامش به زندگی ام بازگشته است ناگهان ورق برگشت و رفتارهای همسرم به کلی تغییر کرد .او دیگر حتی از راه رفتن من هم ایراد می گرفت و زشتی چهره ام را به رخم می کشید . مدام تحقیرم می کرد و از بی سوادی ام سخن می گفت. درحالی که از سرزنش هایش دچار سرخوردگی شدیدی شده بودم روزی متوجه شدم که با زنان غریبه ای معاشرت دارد و به همین دلیل آشکارا مرا تحقیر می کند . وقتی این موضوع را با او درمیان گذاشتم با بی شرمی و بی حیایی به چشمانم نگاه کرد وگفت: من به دنبال زنی تحصیل کرده هستم که در شأن خودم باشد و... حالا هم در حالی که نگران آینده فرزند خردسالم هستم و زندگی ام در آستانه نابودی قرار دارد، به کلانتری آمده ام تا کمکم کنید.با صدور دستوری از سوی سرهنگ شریفی (رئیس کلانتری امام رضا(ع) پرونده این زن جوان توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد واکاوی و کنکاش های تخصصی قرار گرفت.