تبهکار سابقهدار که نقش توریست را بازی میکرد تا با تردستی دست به سرقت طلا و جواهرات زنان سالخورده بزند، وقتی از روی حواسپرتی قصد داشت برای دومین بار از یک زن سرقت کند، گیر افتاد.
تحقیقات در این پرونده از 3ماه قبل شروع شد. در آن زمان زن سالخوردهای به اداره آگاهی تهران رفت و خبر از سرقت انگشتر و النگوی طلایش توسط مردی جوان داد. وی توضیح داد: برای خواندن نماز به مسجد محلهمان رفته بودم که هنگام خروج از آنجا مردی به سمت من آمد و گفت اهل ایران نیست. مرد جوان میگفت توریست است و در کربلا زندگی میکند. او هم فارسی صحبت میکرد و هم عربی. میگفت یک مهر و یک تکه پارچه از کربلا با خودش آورده است و میخواهد آن را بهعنوان تبرک به من بدهد. البته مدعی بود که نذر کرده و به چند نفر دیگر هم مهر و پارچه داده است. وی ادامه داد: او با چرب زبانی توانست اعتمادم را جلب کند. سپس گفت که میخواهد برای همسرش از ایران طلا بخرد و شروع کرد از انگشتر و النگوی طلایی که در دستم بود تعریف کردن. سپس از من خواست النگو و انگشترم را به او نشان بدهم تا با طرح طلای ایرانی بیشتر آشنا شود. النگو و انگشترم را به او دادم و وی نگاهی به آنها کرد و درون نایلون مشکی که مدعی بود مهر و پارچه متبرک در آن است انداخت و نایلون را در اختیارم قرار داد. وقتی رفت در نایلون را باز کردم تا طلاهایم را بردارم اما هرچه گشتم اثری از طلاها نبود. ناگهان دیدم انتهای نایلون مشکی رنگ، سوراخی وجود دارد و در آن لحظه بود که فهمیدم او با این ترفند، طلاهایم را به سرقت برده است. حواس پرتی با ثبت این شکایت، پروندهای در اداره آگاهی تهران تشکیل و تحقیقات برای سارق حرفهای آغاز شد. در ادامه چند شکایت مشابه دیگر هم پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت که نشان داد متهم بهصورت سریالی دست به سرقت از زنان سالخورده میزند. با این حال حواسپرتی او کار دستش داد و باعث شد تا دستگیر شود. ماجرا از این قرار بود که چند روز قبل سارق فریبکار برای شناسایی طعمهای جدید به مقابل مسجدی در پایتخت رفت. او به سمت زنی رفت که از مسجد خارج شده و در حال رفتن به خانهاش بود. غافل از اینکه وی چندی قبل از همین زن و با همین شگرد سرقت کرده بود. هرچند سارق طعمهاش را نشناخت، اما زن سالخورده خیلی زود او را شناخت. به همین دلیل نقش بازی کرد و به سارق گفت که بیمار است و باید فورا به خانهاش برود. او از سارق فاصله گرفت و فورا با 110 تماس گرفت و لحظاتی بعد مأموران پلیس با حضور در محل، سارق را دستگیر کردند. با انجام تحقیقات مشخص شد که او سابقه دار بوده و پیش از این نیز به جرم سرقت و کیفقاپی به زندان رفته است. متهم در بازجوییها به سرقت از پیرزنها اعتراف کرد و برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی تهران قرار گرفت. دزد بلندپرواز متهم 29ساله است و از 3ماه قبل سرقتهایش را که شبیه تردستی است شروع کرد. گفتوگو با او را بخوانید. چند وقت است که با این شگرد سرقت میکنی؟ حدود 3ماه. از چند نفر سرقت کردی؟ 7یا 8نفر. 3ماه سرقت کردی و فقط 7 یا 8نفر؟ به این راحتیها هم نبود. الان با گذشته فرق دارد. الان به خاطر فضای مجازی حتی افراد سالخورده هم اخبار را میخوانند و در جریان همهچیز هستند. شاید روزی 50تا زن سالخورده را صدا میزدم اما نقشهام نمیگرفت. خیلیهایشان میخواستند مرا تحویل پلیس بدهند چون میفهمیدند کلاهبردار هستم و من هم فرار میکردم اما خب تعداد کمی هم فریب میخوردند. من یادم است وقتی 10سال قبل زندانی شدم یک نفر با همین شگرد از زنان سالخورده سرقت کرده بود و بالای هزار تا شاکی داشت. چون قبلا افراد بهراحتی فریب میخوردند اما الان مردم هوشیارتر شدهاند. شگردت چه بود؟ یا با پای پیاده یا سوار بر ماشین ساینایی که داشتم میرفتم مقابل مسجدها یا جاهایی که زنان سالخورده میرفتند. اگر پیاده بودم که یک نایلون دیگر هم زیر نایلون مشکی قرار میدادم تا طلاها از سوراخ نایلون اول وارد نایلون دوم شود. اما اگر سوار ماشین بودم طلاها کف ماشینم میافتاد و من فرار میکردم. میگفتم ساکن کربلا هستم و کیسهای را که مثلا پارچه یا مهر و تسبیح متبرک داخل بود به آنها نشان میدادم. قبل از دادن کیسه، به آنها میگفتم قصد خرید طلای ایرانی برای همسرم را دارم. با این ترفند طلاهایشان را میگرفتم و داخل کیسهای که سوراخ بود میانداختم. طلاها از سوراخ داخل ماشین یا کیسه دوم میافتادند و به همین راحتی آنها را سرقت میکردم. با طلاهای سرقتی چه کردی؟ همه را فروختم و خرج زندگی کردم. اصلا پول دزدی برکت نداشت، من دلم میخواست زندگی آنچنانی بسازم اما نشد. چرا نشد؟ راستش دلم میخواست درس بخوانم و معلم شوم. خیلی مطالعه میکنم و عاشق کتابم. اما بهخاطر شرایط زندگی نتوانستم درسم را ادامه بدهم و تا سیکل بیشتر درس نخواندم.
پدرم چند سال قبل ما را ترک کرد و رفت. من باید کار میکردم تا خرج زندگی بدهم. کار من دستفروشی بود و با این کار نمیتوانستم راه صد ساله را بروم. دلم میخواست پولدار بودم و زندگی لاکچری میساختم. سوابق قبلیات برای چه زمانی است؟ برای 10، 12سال قبل. وقتی نوجوان بودم برای اینکه کم نیاورم با بچه محلهایم رفتم سرقت. بیشتر کیفقاپی میکردیم اما از بخت بدم دستگیر شدم و 2سال زندان بودم. بعد از آزادی توبه کردم و دور خلاف را خط کشیدم اما بلندپروازیام کار دستم داد. چند سال قبل با دوستانم رفتیم گنج پیدا کنیم. یک هفته تمام منطقهای را گشتیم، حفاری کردیم و خیلی اذیت شدیم اما به چیزی نرسیدم. من همیشه میخواستم به پول کلان برسم. چه شد که بعد از 10سال توبهات را شکستی و دوباره دست به خلاف زدی؟ یک شب داشتم برنامه تلویزیونی تماشا میکردم که دیدم چند تا دزد گرفتهاند. یکی از آنها نقش خیر را بازی میکرد و با همین ترفند از زنان سالخورده سرقت میکرد. یکدفعه پرت شدم به 10سال قبل. زمانی که در زندان بودم و یکی از زندانیان با همین شگرد از هزار نفر سرقت کرده بود. وسوسه شدم تا با همین شیوه سرقت کنم تا پولدار شوم اما خیلی زود گیر افتادم. چطور دستگیر شدی؟ حواسپرتی کار دستم داد. البته اینجا هم بدشانسی آوردم. تا شب عید سرقتها را انجام دادم و بعد توبه کردم. تقریبا 20روز بود که دیگر سرقت را گذاشته بودم کنار تا اینکه روز حادثه با دیدن یک پیرزن وسوسه شدم تا از او با این شگرد سرقت کنم. رفتم از داخل ماشینم نایلون را برداشتم و سراغ پیرزن رفتم اما خبر نداشتم که قبلا او یکی از طعمههایم بوده است. لب کلام؛ من بدشانسم. نه در کودکی شانس آوردم و نه در کار.
حتی بچهام مریض است ومدام درگیر دارو و دکتر هستم.
900088