به گزارش صد آنلاین، بوکسور جوان که متهم است در جریان درگیری بر سر نگاه چپ دست به ارتکاب قتل زده بازداشت شد.
ساعت ۳۰ دقیقه بامداد دیروز دوشنبه نهم مهرماه به مأموران پلیس تهران خبر رسید دو پسر جوان در خیابان پرواز در محله پیروزی تهران درگیری خونینی را رقم زدهاند. با اعلام این خبر تیمی از مأموران کلانتری ۱۱۰ شهدا راهی محل شدند و مقابل فروشگاه مارکتی با جسد خونین پسر ۲۵ ساله اتباعی روبهرو شدند که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیدهبود.
شاگرد مغازه
مأموران پلیس با حفظ صحنه قتل حادثه را به بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران اطلاع دادند و لحظاتی بعد قاضی موسی رضازاده در رأس تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل تحقیقات خود را آغاز کرد.
پزشکی قانونی در نخستین معاینات اعلام کرد پسر جوان با هشت ضربه چاقو در همان لحظات اولیه درگیری به قتل رسیده و گفتههای شاهدان و بررسی دوربینهای مداربسته هم نشان میداد قاتل پسر ۳۰ سالهای به نام ارسلان، شاگرد فروشگاه مارکت است.
یکی از رهگذران که حادثه را به پلیس خبر دادهبود، گفت: «در حال عبور بودم که دیدم دو پسر جوان در حال کتککاری هستند. لحظاتی بعد یکی از آنها داخل فروشگاه مارکت رفت و با چاقویی برگشت و ضرباتی به پسر جوان زد و فرار کرد. پسر جوان خونین روی زمین افتاد و قبل از رسیدن آمبولانس جانش را از دست داد.» صاحب فروشگاه مارکت هم در تحقیقات پلیسی اعلام کرد قاتل ارسلان نام دارد و شاگرد فروشگاه است و سپس اطلاعات او را در اختیار مأموران قرار داد.
اعتراف
با شناسایی قاتل، مأموران همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی به محل زندگی ارسلان رفتند و وی را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند.
متهم در بازجوییها با اظهار پشیمانی به قتل پسر جوان اعتراف کرد و گفت: هیچ اختلافی با مقتول نداشته، اما با دوست مقتول اختلاف داشته و مقتول هم به هواخواهی دوستش درگیری را رقم زده و جانش را از دست دادهاست. متهم در ادامه برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
قهرمان بوکسور
قاتل پسر ۳۰ سالهای است که مدعی است قهرمان بوکس است و چندین مدال کشوری و استانی در کارنامهاش دارد، اما پس از اینکه معتاد به موادمخدر گل میشود، سرنوشت زندگیاش تغییر میکند.
ارسلان مقتول را میشناختی؟
نه. من اولینبار بود که او را دیده بودم.
چرا با او درگیر شدی؟
او به محل کارم آمدهبود تا به هواخواهی دوستش با من درگیر شود. میخواست از من زهر چشم بگیرد، اما جانش را از دست داد. البته من هم قصد قتل او را نداشتم.
با دوستش اختلاف داشتی؟
نه، با دوستش اختلافی نداشتم، اما مدتی قبل سر موضوعی با هم درگیر شدیم.
چه موضوعی؟
من حدود سه ماه قبل برای کار به فروشگاه مارکت رفتم و استخدام شدم. صاحب فروشگاه به من گفتهبود وسایل قفسهها را مرتب کنم، اما قبل از من پسر جوان افغانی که او هم در فروشگاه کار میکرد، قفسهها را مرتب میکرد. او فکر میکرد من جای او را گرفتهام و نسبت به من حسودی میکرد و به همین دلیل چند باری ما با هم مشاجره لفظی کردیم تا اینکه یک شب به صورت ناگهانی قوطی کنسروی را محکم به سرم زد، به طوری که من برای لحظاتی گیج شدم. او فرار کرد، چون میدانست من قهرمان بوکس هستم و اگر دستم به او برسد ناکوتش میکنم. البته بعد از این حادثه، صاحب فروشگاه او را اخراج کرد و دوستش هم آن شب برای تلافی آمدهبود که این حادثه رخ داد.
شما که قهرمان بوکس هستی، چرا ورزش و ادامه ندادی؟
معتاد شدم. واقعیتش من از دوران کودکی علاقه زیادی به ورزشهای رزمی داشتم و بوکس را به صورت حرفهای ادامه دادم و نایب قهرمان کشور هم شدم. در طول ورزشم چند باری مقامهای اول استانی آوردم و یکبار هم مقام دوم کشوری را به دست آوردم. وقتی مدال نقره گرفتم، فکر میکردم آیندهای درخشان دارم و دوست داشتم ورزش را ادامه دهم و حتی به تیم ملی هم دعوت شدم، اما اعتیاد به موادمخدر گل زندگیام را سیاه کرد و حال و روزم این شد.
چرا معتاد شدی؟
تا زمانی که پدر و مادرم زنده بودند، همه چیز مرتب بود و من ورزش میکردم، اما بعد از مرگ پدر و مادرم همه چیز به هم خورد. برادران و خواهرانم ازدواج کردند و من تنها شدم. البته مدتی با خواهر کوچکترم زندگی کردم و وقتی او هم ازدواج کرد، تنها شدم. پس از این در رفت و آمد با دوستان ناباب معتاد به موادمخدر گل شدم و ورزش را رها کردم. مدتی مصرفم زیاد بود تا اینکه مصرفم را کم کردم تا بتوانم کار کنم. تازه زندگیام داشت روی روال میافتاد که آن شب در درگیری مرتکب قتل شدم.
درباره شب حادثه توضیح بده؟
آن شب مشغول جابهجایی وسایل بودم که دیدم پسر جوانی پشت ویترین به من چپچپ نگاه میکند. او مدام مرا زیر نظر داشت و با چشمش مرا میپایید و من به او مشکوک شدم و از فروشگاه بیرون آمدم، به او گفتم چرا به من چپچپ نگاه میکنی. مقتول به من گفت تو باعث اخراج دوستم شدی و آمدهام تنبیهات کنم. به او گفتم دوستت خودش باعث اخراجش شد، اما به خرجش نرفت و با هم درگیر شدیم. با مشت و لگد چند ضربهای به او زدم و او هم فرار کرد. وقتی به داخل فروشگاه آمدم، دوباره دیدم او جلوی فروشگاه آمدهاست که این بار اشتباه کردم و چاقویی از فروشگاه برداشتم تا او را بترسانم، اما در درگیری متوجه نشدم چه اتفاقی رخ داد.
بعد از حادثه کجا رفتی؟
به خانهام رفتم، اما فکر نمیکردم او به قتل برسد و میخواستم صبح از دوستانم جویای احوال او شوم که مأموران مرا بازداشت کردند.
الان چه احساسی داری؟
پشیمان هستم. میخواستم قهرمان شوم، اما اعتیاد مرا قاتل کرد.
مهر