به گزارش صد آنلاین، در گفتوگوی با رئیس بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان مسیح دانشوری مطرح شد: چند شب قبل راننده خودرویی در حال عبور از کنار پل در حال احداث در جنوب شرق پایتخت بود که چشمش به پیکر نیمه جان پسری جوان افتاد. او وقتی بالای سر پسر جوان رفت، متوجه شد که وی نفس می کشد و زنده است و فورا او را سوار ماشین خود کرد و به بیمارستانی در آن حوالی رساند.
پزشکان بعد از معاینه پسر جوان گفتند که او به دلیل مسمومیت شدید به کما رفته است. حال وی رو به وخاومت میرفت و پزشکان دیگر امیدی به بازگشت پسر جوان به زندگی نداشتند تا اینکه وی بعد از گذشت ۸ روز، به طرز معجزه آسایی، چشمانش را باز کرد و به هوش آمد. او درباره اتفاقی که برایش رقم خورده و او را تا پرتگاه مرگ پیش برده بود، گفت: ۸ روز قبل دوستم احسان به من زنگ زد و گفت بیا برویم در خیابان های پایتخت چرخی بزنیم. من هم قبول کردم و با وی قرار گذاشتم. وقتی به محل قرار رفتم، دختری جوان را کنار احسان دیدم. دوستم میگفت که دختر جوان مانلی نام دارد و نامزدش است و قصد ازدواج دارند. من که از چیزی خبر نداشتم، با آنها به پارکی در شرق تهران رفتم. احسان آبمیوه و بیسکوئیت خریده بود و روی نیمکت نشستیم و بیسکوئیت و آبمیوه خوردیم اما بعد از دقایقی، سرگیجه شدیدی به سراغم آمد و دیگر چیزی متوجه نشدم. همانجا از هوش رفتم و وقتی چشمانم را باز کردم در بیمارستان بودم. بعد از آن بود که فهمیدم آن شب در حالی که نیمهجان بودم زیر پلی افتاده بودم و فرد غریبه ای مرا پیدا کرده و به بیمارستان رسانده و جانم را نجات داده بود.
او ادامه داد: دوستم احسان و دختر موردعلاقه اش، تمام اموال قیمتی ام مانند پول، کارت های عابربانکم، گوشی موبایل، زنجیر و دستبند طلایم را به سرقت برده اند. آنها با آبمیوه یا بیسکوئیت مسموم مرا بیهوش و زیر پل رهایم کردند. هدفشان قتل من بوده که خوشبختانه تیرشان به هدف نخورد و من زنده ماندم.با مشخص شدن حقایق، تلاش برای دستگیری دختر و پسر جوان آغاز شده است.