به گزارش صد آنلاین، زن45 ساله بابیان این که بسیار نگران است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: من سه فرزند دارم و همسرم بازنشسته است. همسرم تنها دخترمان را بسیار دوست داشت و همه چیز در اختیار او قرار می داد.
در زمان شیوع کرونا برای دخترم یک گوشی آخرین مدل خرید و او وارد شبکه های اجتماعی شد؛ به طوری که رفت و آمدها و رفتار دخترم تغییر کرد. او مرا زنی با افکار پوسیده و قدیمی میدانست و مدام میگفت که من خیلی سخت گیر هستم به همین دلیل خیلی ارتباط خوبی با هم نداشتیم تا این که متوجه شدم از مدتی قبل با پسری در ارتباط است که همسایه ماست.
گاهی متوجه میشدم با آن پسر بیرون میرود و دیروقت به خانه میآید؛ موضوع را به همسرم گفتم و او با دخترم صحبت کرد. دخترم به سادگی گفته بود که آن پسر را دوست دارد و می خواهد با او ازدواج کند. خلاصه چند باری آن پسر، دخترم را به اصطلاح تا در خانه همراهی کرده بود. همسرم و پسرم تحقیق کردند ولی همه درباره خانواده و آن پسر چیز خوبی نمی گفتند.
با این حال گوش دخترم بدهکار نبود تا حرف می زدم میگفت می خواهد آزاد باشد. تا این که چند روزی دخترم با آن پسر قهر کرده بود که یک دفعه دیدم یکی از شیشه های خانه مان شکست.
آن پسر در کوچه داد می زد و دنبال دخترم میگشت، انگار حال عادی نداشت؛ درضمن یک قمه هم دستش بود. آن شب با کمک پلیس توانستیم آن پسر را دور کنیم اما انگار آن رفتار به نظر دخترم از عشق و علاقه او به خودش بوده است و دخترم را بیشتر شیفته خودش کرده بود.
خلاصه مخالفت های ما فایده ای نداشت و تقریبا کار آن پسر هر شب همین شده بود که با چاقو یا قمه به در خانه ما بیاید. ما هم از ترس آبرویمان اجازه دادیم به خواستگاری بیاید. در جلسه خواستگاری مادر پسر گفت که پسرش هیچ مال و منالی ندارد و تازه کار پیدا کرده است.
خلاصه مخالفت کردیم اما چند روز بعد یک نامه از دخترم روی میز تلویزیون بود که با آن پسر رفته است؛ بالاخره مجبور شدیم با ازدواج آنها موافقت کنیم. در مجلس خواستگاری هم مجبور شدیم سر مهریه کوتاه بیاییم و فقط چند سکه مهریه دخترم کردند.
آن ها از این که دخترم با پسرشان دوست بوده و از ترس آبرویمان کمال استفاده را کردند. خلاصه از روز بعد از عقد، دخترم به خانه آن ها رفت .هنوز یک هفته نگذشته بود که دخترم زنگ زد و گفت که نامزدش با کتک کاری و بستن دست و پاهایش، او را مجبور کرده است مهریه اش را ببخشد و مدام او را زندانی می کند! در این شرایط با التماس توانستم چند روزی دخترم را به خانه خودمان بیاورم. ولی بلافاصله همسرش باز چاقو به دست به در خانه ما آمد و در ضمن از ما شکایت کرد که همسرش را پنهان کردیم.
پلیس به درخانه ما آمد و دخترم را با حکم برد. بعدا فهمیدم که دخترم خودش خواسته و با خواست خودش حکم گرفته شده است، او از همسرش می ترسد؛ خلاصه دامادم دخترم را در خانه زندانی می کند و هر بار که برای دیدن دخترم می روم می گوید خواب است یا با یک دلیلی مرا به خانه شان راه نمی دهد.
چند روز پیش باز دخترم با گریه و التماس از ما خواست که او را نجات بدهیم. ما هم به در خانه آن ها رفتیم دامادمان ما را متهم کرد که در زندگی آن ها دخالت می کنیم ولی دخترم او را راضی کرد. دخترم به خانه ما آمد و تازه متوجه شدیم بدن دخترم کبود است، به همین خاطر از دامادمان شکایت کردیم ولی چند روز ازاین شکایت نگذشته بود که دخترم بدون هیچ خبری خانه را ترک کرده و همسرش هم مدعی است از او خبری ندارد !اما ای کاش...
با دستور ویژه سرگرد احمد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد ) جست وجوهای قانونی برای یافتن این دختر جوان شروع شده است.
مهر