طالبان که در گرمای امرداد ۱۴۰۰ به قدرت رسیدند، هیچکس گمان نکرد که آنها بدون پشتیبانی قدرت های منطقه ای و بین المللی قادر به فتح کابل شده اند. در آن روزها و ماه های نخست، نزدیکترین همسایه به طالبان، پاکستان به نظر می رسید. اما چندان نگذشت که پاکستان گرفتار مصایب بسیاری از سوی این همسایه تازه بر تخت نشسته شد. تنش های قومی از مناطق مرزی تا شهرهای بزرگ گسترده شدند و مهاجران که هر روز بر شمارشان افزوده می شد، بر دشواری های همسایگی با طالبان افزودند.
ایران از همان روز نخست دچار یک دوگانگی شد. در حالیکه دولت می کوشید تا پیروزی طالبان را شکست آمریکا و بیرون رفتن نیروهای بیگانه بخواند و قندهار را در بخشی از محور مقاومت جای دهد، جامعه مدنی و به ویژه دانشگاهیان ایرانی بر سر کار آمدن نیروهایی که سر ستیز با اسلام شیعی و زبان فارسی و زنان و دختران افغانستان داشتند را تهدیدی آشکار برای ایران و دیگر کشورهای حوزه فرهنگی مشترک می دیدند. هرچه که جلوتر آمدیم، رفتار و گفتار طالبان کفه ترازو را به سوی استدلال های دانشگاهیان ایرانی سنگین تر کرد. طالبان نتوانست برادری اش را به ایران ثابت کند.
همسایگان شمالی طالبان، شامل تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان، نخست بیمناک از گسترش بنیادگرایی اسلامی بودند و از هر گونه ارتباط با کابل خودداری کردند. رفته رفته و با گسترش اندیشه های تندروانه در قالب داعش خراسان، به زعم خود برای دور کردن شر، راه تعامل و گفتگو و همکاری اقتصادی با طالبان را در پیش گرفتند. اما در این سه سال نه تنها امنیت برای آنها افزایش نیافته، بلکه اجرای پروژه های کنترل منابع آبی در افغانستان، بر نگرانی های دولت های همسایه افزوده است و بحران اقتصادی و بحران زیست محیطی نیز بر بحران ناامنی افزوده شده اند.
چین که کمترین مرز مشترک را با افغانستان دارد، از همان هفته های نخست رویکرد تعاملی را با طالبان آغاز کرد. رفت و آمدها میان دو پایتخت و گفتگو برای همکاری های اقتصادی و سرمایه گذاری در بخش معادن و گسترش ترابری و دیگر موضوعات مورد علاقه طرفین به خوبی پیش رفته اند. با اینهمه، در سه سال گذشته کدام پروژه چینی به صورت جدی در افغانستان به اجرا درآمده است؟ چرا چین امارت اسلامی را به رسمیت نشناخته است؟ آیا روابط پکن و کابل نسبت به دوره جمهوریت واقعا بهتر شده است؟
افغانستان همسایگان دور هم دارد. در جنوب شرقی هند، در شمال روسیه، در غرب ترکیه و در جنوب غربی کشورهای عربی خلیج فارس همگی جزو همسایگان دور این کشور به شمار می آیند. طالبان با هر یک از آنها در حوزه های گوناگون به گفتگو پرداخته است. قول و قرارهایی برای سرمایه گذاری و همکاری های اقتصادی و امنیتی رد و بدل شده است. اما در این سه سال، هیچ یک از همسایگان دور و نزدیک نتوانسته اند به متحد اصلی طالبان بدل شوند، امارت اسلامی را به عنوان دولت مشروع در کابل به رسمیت بشناسند و روابط رو به گسترشی را با طالبان شکل دهند.
مشکل در کجاست؟ این ایستایی در روابط منطقه ای طالبان از کجا نشات می گیرد؟
به نظر می رسد طالبان هنوز تکلیف خود با شیوه حکمرانی اش را روشن نکرده است. امارت اسلامی یک دولت موقت به شمار می رود و اصولا هنوز در کابل حکومتی بر سر کار نیامده که بتواند سازوکارهایی برای همکاری با دیگر کشورها تعریف کند. قانون اساسی پیشین کنار گذاشته شده، اما هیچ قانون تازه ای بر جای آن ننشسته است. حاکمان کنونی افغانستان سه سال است که بدون داشتن «سیاست خارجی» تنها به گسترش «روابط خارجی» خود با همسایگان و دیگر کشورها بسنده کرده اند.
برای گسترش روابط اقتصادی و جلب سرمایه برای آغاز برنامه های توسعه، نیاز است که نخست «ساختار اقتصادی» یک کشور و قوانین سرمایه گذاری و تجارت آن تعیین شوند. در سه سال گذشته نه ساختار اقتصادی این کشور و نه برنامه های توسعه آن، طراحی و اجرا نشده اند و نتیجه آنکه روز به روز بر شمار مردم ندار و گرفتار افزوده شده است.
حتی پیش از اجرای برنامه های اقتصادی مشترک، نیاز است که امنیت اجتماعی و سیاسی در جامعه افغانستان تامین شود. آنچه که امروز طالبان از آن با عنوان امنیت یاد می کنند، در واقع، سرکوب همه گروه ها و اقشار سیاسی و اجتماعی در این جامعه است و با اینهمه، مدام شاهد خیزش های گوناگون، از دهقانان گرفته تا زنان، در گوشه و کنار این کشور هستیم و روزی نیست که خبر از درگیری های مسلحانه در بخش های گوناگون این سرزمین نرسد.
از سوی دیگر، طالبان پس از سه سال همچنان با سرسختی از پذیرش حقوق شهروندی و دینی شمار زیادی از مردم این کشور سر باز زده و با حاکم کردن سنت های قبیله ای که برخلاف عرف و قانون و شریعت اسلام است، امکان شناسایی از سوی جامعه جهانی را از خود سلب کرده است.
با اینهمه، حاکمان کابل و قندهار آن اندازه زیرکی از خود نشان داده اند که در روابط خود با دیگر کشورها، یک الگوی ثابت را دنبال کنند. آنان در حالی که هر گونه راه گفتگو با دیگر احزاب و گروه های سیاسی و اجتماعی افغانستانی را بسته اند و مخالفین شان را در وضعیت دشواری نگه داشته اند، در روابط همسایگی خود الگوی گفتگوی دوجانبه را دنبال می کنند. طالب به خوبی می داند که تنها از راه جلوگیری از شکل گیری هرگونه ائتلافی در سطوح داخلی، منطقه ای و بین المللی می تواند به حیات خود ادامه دهد. از این رو است که همواره دست رد به گفتگوهای چند جانبه زده و یا با اکراه در چنین برنامه هایی شرکت کرده و به جای آن، مدام در پی گفتگوهای دوجانبه با همسایگان دور و نزدیک و دیگر کشورهای جهان برآمده است.
اما نکته اصلی اینجاست که مسایلی که همسایگان با طالبان دارند، ماهیتی جمعی دارد. مساله مهاجران، مساله آب های مرزی، مساله قاچاق مواد مخدر، مساله محیط زیست، مساله گروه های بنیادگرا، مساله امنیت و دیگر مسایل، همگی تاثیرات منطقه ای دارند و از راه گفتگوهای دوجانبه نمی توان راه حل های جامع برای آنها یافت. از این رو است که به نظر می رسد همسایگان دور و نزدیک افغانستان هنگامی می توانند به خواسته های خود برسند که بتوانند از سازوکارهای مشترک بهره بگیرند.
سازمان همکاری شانگهای، نهادی است که تقریبا همه همسایگان افغانستان را به عنوان اعضای اصلی یا شریک گفتگویی در خود جای داده است. اگرچه در این سازمان «گروه تماس افغانستان» از سال ها پیش تشکیل شده، اما واقعیت آن است که هنوز نتوانسته کارویژه خود را در قبال این کشور به درستی به اجرا درآورد. فعال سازی گروه تماس افغانستان و پیگیری خواسته های همسایگان به صورت دسته جمعی، بی تردید می تواند دستاوردهای بیشتری برای آنها در مقایسه با سه سال گذشته داشته باشد. شاید فصل گفتگوی دوجانبه به پایان رسیده باشد و باید فصلی تازه برای مساله افغانستان را گشود.