به گزارش صد آنلاین، پایان زندگی مشترک شیرین و شهرام برای هر دوی آنها دردناک است. اما تصمیم خود را گرفتهاند. شیرین از زندگی اش میگوید
چرا حالا تصمیم گرفتی جدا شوی؟
شغل همسر من طوری است که بیشتر روزها را در خانه نبود. ماهها میشد که همسرم را نمیدیدم. مشکل از زمانی شروع شد که همسرم بازنشسته شد.
*همسرت چه شغلی دارد؟
او د دریا کار میکرد. در همه این سالها همسرم بیشتر روی آب بود. من تنها بودم. ما دو بچه داریم که او اصلا در بزرگ کردن بچهها مشارکتی نداشت. من به تنهایی انها را بزرگ کردم.
*یعنی شوهرت فقط به شما پول میرساند؟
متاسفانه بله. البته او امکانات رفاهی خوبی برای ما درست کرده بود. من و بچهها به لحاظ مالی هیچ مشکلی نداشتیم. حتی وقتی بچهها ازدواج کردند صفر تا صد زندگی آنها را شوهرم تامین کرد ولی من در همه سختیها و تصمیمگیریهای زندگی تنها بودم.
*چطور با او آشنا شدی؟
ما هر دو دانشجو بودیم البته در رشتههای مختلف درس میخواندیم اما در دانشگاه همدیگر را دیدیم وعاشق هم شدیم بعد هم که شوهرم به عنوان دریانورد کار کرد کمتر همدیگر را دیدیم.
*گفتی بعد از بازنشستگی شوهرت مشکلاتی برایتان ایجاد شد. چرا؟
شوهرم به دلیل مشکل قلبی که پیدا کرد زودتر از موعد بازنشسته شد و به خانه آمد اما وقتی زندگی مشترک ما شروع شد من تازه فهمیدم همه چیز خیلی فرق میکند. او به شدت آدم منزوی است. اصلا دوست ندارد جایی برود و با کسی باشد. همه رفت و آمدهای ما را قطع کرده و حتی من با دخترانم نمیتوانم رفتوآمد کند.
*یعنی اول اینطور نبود؟
نه نبود. اصلا اینطوری نبود. نمیدانم حالا چرا اینطور شده است.
*شوهرت هم طلاق میخواهد؟
او کلا آدم تنهایی است. در دو سال گذشته که بازنشسته شده مرتب میگوید میخواهد تنها باشد.
*فکر نمیکنی افسرده شده است؟
چندبار به او گفتم پیش دکتر برود اما قبول نکرد. به هر حال این وضعیت قابل ادامه نیست.
*بعد از طلاق میخواهی چه کنی؟
من هم میخواهم تنها زندگی کنم من در همه این سالها هم تنها بودم.