به گزارش صد آنلاین، ایمان تصمیم به طلاق گرفته است. او میگوید چندین سال زندگی مشترک با همسرش مریم برای او بسیار سخت گذشته و دیگر نمیخواهد این شرایط را تحمل کند. ایمان از زندگیاش میگوید.
*چند سال با همسرت زندگی کردی؟
7 سال با هم زن و شوهر بودیم. حالا 6 ماه است که جدا از هم زندگی میکنیم.
*بچه هم دارید؟
نه بچه نداریم . همسرم نمیخواست بچهدار شود. من هم اصرار نکردم و حالا خوشحالم چون باید حالا با یک بچه طلاق میگرفتم.
*چرا با همسرت مشکل داری؟
او مرتب در حال مقایسه خودش و من با دیگران است. آنقدر من را با باجناقم مقایسه کرده که دیگر تحمل این وضعیت ندارم.
*چرا همسرت چنین کاری میکند؟
او نسبت به همه حسادت دارد. میخواهد از همه بهتر باشد. من این وضعیت را نمیتوانم تحمل کنم. به اندازهای که توان دارم زحمت میکشم، به زنم محبت میکنم، به خواستههایش احترام میگذارم و انجام میدهم اما او همیشه از من شکایت دارد و میگوید من مرد خوبی نیستم. میگوید کارهایی که باجناقم برای زنش میکند، من برای او نمیکنم. کافی است آنها یک وسیلهای بخرند یا مسافرتی بروند. آن وقت من بیچاره میشوم. همسرم به طور مداوم غر میزند و میخواهد ما هم همان کار را بکنیم.
*خانواده همسرت از این موضوع اطلاع دارند؟
بله. مادرش میگوید دخترش حق دارد همه امکانات را داشته باشد. من هم گفتم دیگر نمیتوانم امکانات مورد درخواست او را آماده کنم و میخواهم طلاق بگیرم.
*آمادگی دادن مهریه را داری؟
نیمی از دارایی من طبق توافق برای همسرم است. من هم قبول کردم. چیزی که دارم یک ماشین است و مغازه هم اجارهای است. حاضرم پول نیمی از ماشین را بدهم برود.
*چطور با او آشنا شدی؟
از طریق دوستان مشترکمان با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم
*شغلت چیست؟
موبایلفروش هستم. مهندسم ولی مغازهداری میکنم.
*همسرت به طلاق راضی است؟
چیزی نگفته. اصلا همدیگر را در این 6 ماه ندیدیم ولی من برای طلاق مصمم هستم. از ابتدا هم ازدواج ما اشتباه بود.