نویسنده: سید محمد حسینی، سفیر سابق ایران در عربستان و امارات
منطقه غرب آسیا پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی، به تدریج دچار تعارضات ساختاری شد. اختلافات سرزمینی و مرزی، تعارضات قومی، تعارضات ایدئولوژیک، رقابت ها، تقابل ها و تعارضات سیاسی و رقابت های اقتصادی از مهمترین سرفصل های تعارضات ساختاری در این منطقه بودند که در بستر تاریخ انباشته شدند و با کوچکترین رویدادی فعال می شوند. آنچه این معظل را در غرب آسیا دچار پیچیدگی و ابهام شدید کرده، مداخله منفی قدرت های بزرگ به خصوص امریکا پس از جنگ جهانی دوم بوده است. مهمان ناخوانده منطقه یعنی رژیم صهیونیستی با عقبه حمایت آمریکا، گره کور دیگری بر تعارضات منطقه ای بوده است. نتیجه این سه متغیر یعنی: تعارضات ساختاری+ موجودیت اسرائیل+ مداخله منفی آمریکا؛ نظم منطقه ای برونگرا در طول ۷۵ سال گذشته بوده است. (1948_2023)
نظمی که مهندسی آن توسط آمریکا با عاملیت اسرائیل و مشارکت همپیمانان آنها در غرب آسیاست.
بی ثباتی کنترل شده و تعریف "دیگری" عناصر اصلی نظم برونگراست. دیگری یا دگر هویت بخش تا پیش از انقلاب اسلامی، شوروی و متحدین منطقه ای بلوک شرق بود و پس از فروپاشی شوروی، "نقش دیگری" به تدریج به ایران بار شد.
جمهوری اسلامی با رویکرد تجدید نظر طلبانه به نظم برونگرا و با درک اهمیت نظم درون زا در آزاد شدن قدرت منطقه ای اش؛ نقش دیگری را هم پذیرفت و هم با تشکیل محور مقاومت آن را به یک بلوک قدرتمند در منطقه تبدیل کرد.
عناصر نظم مطلوب منطقه ای ایران یعنی نظم درون زا درست در تضاد با عناصر نظم منطقه ای برونگرا است. این ثبات می خواهد، آن بی ثباتی، این مداخله مثبت قدرت های خارجی را طلب می کند، آن مداخله منفی، این مشارکت در نظم را هدف می داند، آن مشارکت را وسیله، این نظم بدون اسرائیل را دنبال می کند، آن یکی نظم با اسرائیل، این به ملت ها اصالت می دهد، آن به دولت ها، این مهندسی نظم از قاعده به رأس را دنبال می کند، آن از رأس به قاعده و بالاخره این هسته نظم منطقه ای را روابط همسایگی مبتنی بر اعتماد متقابل می داند و آن یکی هسته نظم را روابط مبتنی بر هژمونی و تفوق تلقی می کند.
توافق ۱۰ مارس میان ایران و عربستان با نقش محوری چین به عنوان میانجی و بالانسر جدید منطقه ای نشان می دهد عناصر منطقه گرایی درونزا کنار هم قرار گرفته است.
عنصر اول مداخله مثبت چین در نظم جدید منطقه ای است. ماهیت سیاست خارجی چین طی ۴۰۰ سال گذشته صلح طلبی و ثبات بوده است. اریک رینگمار در کتاب "تاریخ روابط بین الملل؛ دیدگاه غیراروپایی" سیاست خارجی چین در قرن ۱۷ و ۱۸ را با دو نظام فراسرزمینی و نظام تکریمی تشریح می کند.
Over land system
Tribute system
چین در نظام فراسرزمینی به منظور مقابله با مهاجمان شمالی و غربی راهبردهای متنوعی از پدافند تا آفند، گسیل محکومان به مقابله با مهاجمان، افزایش جمعیت و تشویق مردم به مهاجرت در شمال چین، دلجویی از مهاجمان از طریق احترام به مناسک مذهبی آنها، به عقد درآوردن دختران امپراطور با مهاجمان و ... طراحی و اجرا می کرد.
نظام تکریمی راهبرد سیاست خارجی چین در قبال نواحی جنوبی و شرقی چین بود که به واسطه کوه ها و دریاها خطر مهاجمان شمالی و غربی را نداشت. اما نظام تکریمی چه بود؟ چینی ها نیز مانند اروپاییان قرون وسطی اغیار را بربر می دانستند لکن برخلاف اروپاییان که بربر را زیردست و تحت سلطه می گرفتند، چینی ها معتقد بودند باید بربرها را تکریم و احترام کرد، به آنها مهر ورزید و کمکشان کرد.
چینی ها امپراطور را پدر و ملجاء جهان می دانستند، لذا برای حاکمان سرزمین های دیگر به چین می آمدند، صله ای می آوردند، از امپراطور صله بزرگتری می گرفتند و به سرزمینشان باز می گشتند.
حاکمانی که به پکن می آمدند، تکریم می شدند و آنهایی که نمی آمدند، مادامی که به سرزمین های چینی تعرضی نمی کردند در امان بودند. نظام تکریمی، نظام سلسله مراتبی منعطفی بود که حاکم از طرف امپراطور تعیین نمی شد اما اگر امپراطور را به رسمیت می شناخت مزایای زیادی دریافت می کرد. به عبارتی دیگر در نظام تکریمی امپراطور با قدرت نرم مناطق پیرامونی را کنترل می کرد و نقش شیخویت داشت.
نظام تکریمی در چین و نظام تبعیضی در غرب نشان می دهد چرا در ذات غرب هژمون طلبی هست و چرا در ذات چین هژمون طلبی نیست. چرا از سیاست خارجی چین نظریه همسایگی تئوریزه می شد و چرا از سیاست خارجی اروپایی نظریه نئورئالیسم. چرا چینی ها در موضوعات صلح بین المللی پیشگام هستند و چرا غربی ها در جنگ و ...
بر این اساس چین را می توان بازیگری با مداخله مثبت در منطقه غرب آسیا تلقی کرد که ماهیتاً به دنبال صلح و ثبات منطقه ای است و اگر به دنبال سیادت هم باشد، آن را از طریق صلح و ثبات دنبال می کند.
عنصر دوم در نظم منطقه ای درونزا، ثبات منطقه ای است. منافع راهبردی ایران در منطقه ایران از دیرباز ثبات منطقه ای بوده است. این راهبرد اکنون با راهبرد چین و عربستان در منطقه متقارب شده است. چین تلاش می کند در منازعه غرب و اوکراین جانب احتیاط گرفته و به مسیر رو به رشد اقتصادی و سیاسی خود ادامه دهد. بی طرفی در جنگ روسیه و اوکراین فقط راهبرد چین نیست؛ بلکه راهبرد کشورهای عربی از جمله عربستان هم هست. چین و عربستان در آوردگاه نظامی غرب و روسیه می خواهند در بستر ثبات منطقه ای، همکاری های تجاری و اقتصادی گسترده ای را دنبال کنند. اظهار نظر وزیر دارایی عربستان مبنی بر اینکه "عربستان در مسیری پیش می رود که در سال ۲۰۳۰ قیمت نفت برایش اهمیتی نخواهد داشت" نشان می دهد مسیر توسعه عربستان به جای اتکاء به نفت و آمریکا و بی ثباتی های مهندسی شده، بر سرمایه گذاری "های تک" استوار خواهد شد و تحقق این هدف نیازمند ثبات است.
عنصر سوم در منطقه گرایی درونزا، سیاست همسایگی مبتنی بر اعتماسازی متقابل است. عنصر سوم راهی است که باید طی شود و نقطه شروع آن اراده قدرت های منطقه ای به برقراری ثبات، کاهش مداخلات منفی قدرت های بزرگ و افزایش مداخلات مثبت آنهاست. به نظر می رسد عربستان لااقل در کوتاه مدت از توافق ۱۰ مارس به دنبال اعتمادسازی با ایران نباشد. نگاه سعودی ها بیشتر مهار قدرت سلبی ایران در منطقه است. در بدترین سناریو نیز می توان انگیزه عربستان از توافق ۱۰ مارس را دور نگاه داشتن عربستان از جنگ احتمالی علیه ایران تفسیر کرد. اما با فرض این دو نیز توافق ۱۰ مارس فرصتی برای پی ریزی سیاست همسایگی میان ایران و عربستان است. در اینجا نیز چین نقشی تعیین کننده خواهد داشت. سیاست همسایگی ایران و عربستان در گرو منافع مشترک در موضوعات مختلف سیاسی، امنیتی و اقتصادی است. چین با ظرفیت هایی که در حوزه های مختلف برخوردار است، می تواند این منافع مشترک را ایجاد کند. مسئله اصلی دستگاه دیپلماسی ایران باید طراحی راهبردهایی باشد که طی آن چین به عنوان یک بازیگر خارجی با مداخله مثبت بتواند جغرافیای مشترک اقتصادی، سیاسی و امنیتی میان ایران و عربستان ایجاد کند. برساختن این جغرافیای مشترک، آغاز فرایند اعتماد سازی میان ایران و عربستان خواهد بود. شبیه به نقشی که آمریکا در روابط فرانسه و آلمان پس از جنگ جهانی دوم ایفا کرد.