نویسندگان: حمیدرضا جوادی قلعه، کارشناس ارشد مطالعات منطقه ای و سعید محمدی کاوند، پژوهشگر مسائل آمریکا
تهاجم رژیم صهیونیستی به نوار غزه درحالی وارد روز 153 خود میشود که دولت جعلی نتانیاهو به هیچ یک از اهداف از پیش تعیین شده خود نرسیده و عرصه نبرد در شمال سرزمینهای اشغالی بر ضد رژیم اسرائیل نیز رو به وخامت گذاشته است. او در شرایطی در حال راهبری جامعه رژیم صهیونیستی است که میزان تنفر عمومی از وی به اوج خود رسیده است؛ نظرسنجیها نشان از افول قدرت وی دارند و قاطبه جامعه او را مقصر وضعیت جاری رژیم جعلی میدانند و خواستار کنارهگیری وی از قدرت هستند. رژیمی که در شرایط حاد امنیتی سریعا وارد فاز اتحاد عمومی برای مقابله با تهدید میشد، اینک به قدری از «پادشاه بی بی» به ستوه آمده که در بدترین وضعیت امنیتی خود از زمان تاسیس، خواستار برکناری وی از قدرت و برگزاری انتخابات زودهنگام است.
درحالی که وی در طول این سالها دستاوردهای زیادی را برای جامعه مهاجرتی خود به ارمغان آورده اما پروندههای فساد و ائتلاف افراطی وی، ساکنان سرزمینهای اشغالی را به بنبست کشانده و آنها را دچار تضاد هویتی کرده است؛ حتی سیاستمدارانی نظیر آویگدور لیبرمن که در ابتدا خواستار اتحاد عمومی شده بودند نیز اینک خواستار برگزاری انتخابات هستند. اما وضعیت صحنه سیاسی حاکم بر سرزمینهای اشغالی نشان میدهد که وی به دنبال تغییر صحنه به نفع خود است. او برای این کار وارد یک اقدام دو مرحلهای شده است. در قدم اول وی با امنیتیسازی مساله حماس، چه در فضای داخلی و چه در فضای بینالمللی، بهانه لازم را برای ادامه جنگ و عدم حرکت به سمت انتخابات زودهنگام به دست آورده و با تاکید بر انگارههایی نظیر پیروزی قاطعانه در جنگ و آزادی اسرا همچنان ماشین جنگی خود را به پیش میراند؛ در مرحله بعدی وی چشم امید به پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات دوخته است.
اگرچه حمایت همهجانبه از رژیم صهیونیستی جز اصول بنیادین دولت ایالات متحده است اما به جرات میتوان گفت که ترامپ بزرگترین حامی اسرائیل بوده و دستاوردهای قابل توجهی را برای رژیم صهیونیستی به ارمغان آورده است. وی پس از سالها سکوت مجامع بینالمللی، با ارائه معامله قرن به دنبال حل مناقشه اسرائیل – فلسطین به نفع جامعه مهاجرتی رژیم برآمد. او با به رسمیت شناختن یکجانبه حاکمیت رژیم صهیونیستی بر بلندیهای جولان و قدس، انتقال سفارت آمریکا به قدس، طرح الحاق 30درصدی کرانهباختری، انعقاد پیمانهای صلح آبراهام، پذیرش عضویت رژیم صهیونیستی در سنتکام، به حاشیه راندن تشکیلات خودگردان فلسطین و قطع بودجه اونروا (آژانس امدادرسانی سازمان ملل به آوارگان فلسطینی) لطفی در حق رژیم اسرائیل کرد که این لطف را سابقا هیچ یک از روسای جمهور آمریکا به رژیم صهیونیستی نکرده بودند.
با توجه به همکاری نزدیک نتانیاهو و ترامپ در پیشبرد پر ریسکترین اقدامات انجام شده در راستای منافع صهیونیسم و خاطره خوبی که از این جهت در ذهن جامعه راستگرای رژیم نقش بسته است، به نظر میرسد که حضور وی بر سر قدرت، صحنه سیاسی داخلی رژیم اسرائیل را به نفع نتانیاهو تغییر خواهد داد.
اما حضور ترامپ بر سر کار علاوه بر صحنه داخلی، صحنه منطقهای را نیز با تغییراتی مواجه خواهد کرد. وی که در روزهای پایانی حضور خود بر قدرت اقدام به عادیسازی روابط رژیم اسرائیل با برخی از کشورهای منطقه کرده بود و در پی تشکیل ائتلافی از کشورهای منطقه به رهبری رژیم صهیونیستی بود، اینک و با توجه به عزم جدی و ادعایی خود برای حل مناقشه اسرائیل – فلسطین از یک سو و ملاحظه تمایل محمد بن سلمان برای عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی از سوی دیگر، به نظر میرسد که این بار با نسخه دوم طرح معامله قرن به میدان خواهد آمد. طرحی که با توجه به کارنامه به شدت ضعیف دولتهای اسلامی در حمایت از مردم فلسطین با پیشنهادهای وقیحانهتری ارائه خواهد شد و شرایط سختتری را بر امت اسلامی فلسطین تحمیل خواهد کرد.
در مقابل، پیروزی مجدد بایدن در انتخابات 2024 آمریکا، اگرچه تاثیر چندانی بر سیاستهای رژیم صهیونیستی در هدایت جنگ نخواهد داشت اما آخرین امید نتانیاهو برای تقویت جایگاه سیاسیاش در افکار عمومی رژیم را از بین خواهد برد و مهر تائیدی بر پایان حیات سیاسی وی خواهد بود. همانطور که اقبال عمومی جامعه موزاییکی رژیم صهیونیستی به بنیگانتس افزایش پیدا کرده، سفر اخیر و تقریبا بدون هماهنگی وی به ایالات متحده نیز نشان داد که گزینه مطبوع دولت بایدن نیز بنیگانتس است و دموکراتهای مدتهاست که از مدیریت و درایت سیاسی نتانیاهو چشم پوشیدهاند.