آرتور کوین یامگا، ستاره فرانسوی استقلال جوری جانش را در طبق اخلاص گذاشته بود که در تمرین آبیها بر سر یک نبرد هوایی با امید حامدیفر، چشمش را باخت. گزیده گفتوگوی کوین یامگا با روزنامه گل را در ادامه میخوانید:
{چه زمانی عینک را برمیداری؟} اگر بگویم که با این قضیه کنار آمدهام که قطعا دروغ گفتهام، چون تحمل این وضعیت عجیب صبر فولادی میخواهد که شاید هیچکس نداشته باشد. اما سرنوشت است دیگر، نمیشود که با آن جنگید!
{تماشای بازیهای استقلال} به جز زمانی که در دوره درمانم بودم و تماشای همهچیز برایم قدغن شده بود، مابقی بازیها را از درون موبایل دیدهام و از بازی زیبای همبازیان عزیزم لذت بردهام. آنها فوقالعادهاند و بهنظرم حالا بهترین تیم فوتبال ایران اند.
به تمرین جز یکی دوبار دیگر سر نزدم؛ آنها از دیدن وضعیتم آزرده میشوند و چون دلم نمیخواهد ناراحتشان کنم آنجا زیاد خودم را آفتابی نمیکنم. اما هرروز اکثر آنها زنگ میزنند و حالم را میپرسند، مخصوصا مربی عزیزم آقاجواد.
{شایعه کنار گذاشتن امید حامدیفر} فوتبال است دیگر؛ او فوتبالش را بازی میکرد از قصد که من را نزده که از او ناراحت و شاکی باشم. این هم تقدیر من بود. بعد از این اتفاق با آقای نکونام صحبت کردم تا هرگز این کار را نکند. امید که گناهی نداشت. حتی این را هم بگویم که او یکی از بهترین دوستان من است و در این مدت بیش از هر کسی پیگیر بهبود من بوده.
استقلال بهجز من بازیکنان زیادی دارد که آنها هم در این کار (پنالتیزدن) تبحر دارند و میتوانند از پسش بربیایند، اما چون من از دوران آقای مجیدی پنالتیزن تیم بودم، دیگر این وظیفه کلا بر دوش من افتاده بود. پنالتیهای من یک کلک و قلقی دارند که باعث میشود اکثرا گل شوند؛ به تمرین میروم و این کلک را به صالح یاد میدهم تا او هم همه پنالتیها را به تور بچسباند. اگر مشکل فقط با بودن من حل میشود قول میدهم زودتر خوب شوم تا باز پنالتیهای تیمم را بزنم.
حتی الان هم با این چشمها و با این عینک، اگر پنالتی بزنم گلری نمیتواند آن را مهار کند.
نمیدانید چطور دلتنگ استقلال عزیز هستم. حسی که به این پیراهن دارم را با هیچچیز عوض نمیکنم. نام استقلال در قلبم حک شده و ایران هم به وطن دومم تبدیل شده است. آنقدر منتظر میمانم تا خوب شوم و دوباره در آزادی گل بزنم و آن سکوهای شگفتانگیز از شادی منفجر شوند.
21458/غ