۱۲ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۵
بازدید:۱۶۶۸۲
صد آنلاین | مجله اینترنتی حوادث فوری در گزارشی از ماجرای استخدام یک پرستار کودک برای توجیه خیانت زن به شوهرش و انتقام خیانت‌گونه شوهر از همسرش پرده برداشت.
کد خبر : ۷۴۰۶۱

 

به  گزارش صد آنلاین ،  با این نقل قول از قربانی آغاز می‌شود: از شوهرم طلاق گرفته بودم که مردی مرا برای پرستاری از کودکانش استخدام کرد اما خیلی زود فهمیدم که من قربانی خیانت آشکار همسر آن مرد هستم.

 

 


در ادامه آمده است: «زن 18 ساله به نام مهسا با بیان این مطلب به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: 15 ساله بودم که پدرم بدون نظرخواهی از من به خواستگار 22 ساله‌ام پاسخ مثبت داد اما «تورج» هیچ توجهی به من نداشت و خیلی سرد با من رفتار می‌کرد. وقتی هیچ محبتی از نامزدم ندیدم، علت رفتارش را جویا شدم. او هم خیلی راحت به چشمانم خیره شد و گفت: 3سال قبل عاشق دختری شدم و قصد ازدواج با او را داشتم اما پدرش آن دختر را به اجبار به جوان دیگری شوهر داد. ولی او بعد از 3 سال و درحالی که یک فرزند داشت از شوهرش طلاق گرفت. در این شرایط بود که من تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم ولی پدر و مادرم به شدت مخالفت کردند و مدعی بودند که من نمی‌توانم با زن مطلقه‌ای که یک فرزند هم دارد ازدواج کنم. به همین دلیل آن‌ها به خواستگاری تو آمدند و من با این تصور با تو ازدواج کردم که چند ماه بعد تو را طلاق می‌دهم و سپس به عنوان مردی که یک‌بار ازدواج ناموفق داشته است به سراغ آن زن مطلقه می‌روم و با او ازدواج می‌کنم.

 
 
 
 

با شنیدن این جملات دیگر نمی‌فهمیدم تورج چه می‌گوید. گیج و منگ بودم و آینده‌ام را به تاراج رفته می‌دیدم. این بود که خودم از تورج جدا شدم و برای مخارج زندگی در یک کارگاه شیرینی‌پزی کار می‌کردم اما 3 ماه بعد آن شغل را رها کردم، چراکه درآمد کمی داشت.»

به گزارش انصاف نیوز، گزارش «حوادث فوری» از این ماجرا چنین ادامه می‌یابد: «بعد از این ماجرا در سایت دیوار به آگهی استخدام پرستار برای 2 کودک برخورد کردم. وقتی با پدر کودکان صحبت کردم حقوق خوبی پیشنهاد کرد اما شرط گذاشت که باید در کنار آن‌ها زندگی کنم و او اتاق و همه امکانات زندگی را در اختیارم قرار می‌داد و من باید از 2 دختر خردسالش مراقبت می‌کردم.

اگرچه پدرم ابتدا مخالفت کرد اما بعد از گفت‌وگو با آن زوج جوان رضایت داد. حالا حدود یک ماه بود که من در منزل موسی و همسرش زندگی می‌کردم و خیلی زود با آن‌ها انس گرفتم. شیما خانم خیلی به من محبت می‌کرد؛ گویی که من عضوی از خانواده آن‌ها بودم. با هم به رستوران و تفریح می‌رفتیم تا این‌که یک روز شنیدم شیما به همسرش خیانت کرده است. ابتدا به این خانواده مشکوک شدم ولی سعی می‌کردم این سوءظن را فراموش کنم.»

 

 

 

 

 

در ادامه، قربانی از طراحی چند برنامه با اهداف شیطانی خبر می‌دهد: «در همین شرایط روزی که برای تفریح در خارج از شهر چادر زده بودیم، ناگهان در نیمه‌شب موسی به درون چادری آمد که من در آن خوابیده بودم. از ترس به داخل خودرو رفتم و شب را در آن‌جا ماندم اما از این ماجرا به کسی چیزی نگفتم تا این که آن‌ها تصمیم گرفتند به مسافرت شمال برویم.

آن‌جا بود که برای دومین‌بار موسی قصد دست‌درازی به مرا داشت. من هم به ناچار و با عصبانیت ماجرا را برای همسرش بازگو کردم؛ اما شیما در میان بهت و حیرت من گفت: شوهرم قصد ازدواج با تو را دارد و ما به همین خاطر می‌خواستیم دختری را استخدام کنیم تا او را بشناسیم و من یقین پیدا کنم که آن مستخدم می‌تواند از فرزندانم مراقبت کند، چرا که من به شوهرم خیانت کرده‌ام و قصد داریم از یکدیگر جدا شویم. حالا هم می‌خواهم تو را به عقد همسرم درآورم. با این حرف‌ها در شوک فرو رفتم و نمی‌دانستم چه کنم تا این که چند روز بعد موسی با یک شاخه گل و حلقه طلا به خانه آمد و مدعی شد عاقدی آورده است تا مرا عقد کند. سپس مرا به داخل خودرو برد و آن مرد عاقد صیغه عقد را جاری کرد. آن‌جا بود که فهمیدم من قربانی خیانت آشکار همسر موسی شده‌ام و او می‌خواهد مرا دستاویزی برای انتقام از همسرش قرار دهد. به همین دلیل  از آن‌جا فرار کردم و به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش بازگو کردم. اما اکنون مرا تهدید می‌کنند که از ماجرای مسافرت شمال و شبی که در خارج از شهر ماندیم، فیلم تهیه کرده‌اند و آن را منتشر می‌کنند.»

در فراز آخر گزارش آمده است: «با دستور سرگرد امیررضا فعال، رئیس کلانتری معراج مشهد، بررسی‌های تخصصی پلیس درباره ادعاهای این زن جوان آغاز شده است.»

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها