در شماره پیشین در یک سالگی بحران اوکراین، در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان این منازعه را ارزیابی کرد، مفهوم آئینه بودگی این کشمکش از روابط بینالمللی معاصر در سه بعد کنشگران، ماهیت کنش و محیط کنش، اشاره شد. در تداوم ارزیابی و با تمرکز بر کنشگران، باید به این پرسش پرداخت که نقش، موقعیت و ماهیت کنشگران در این جنگ را چگونه میتوان مورد سنجش قرار داد؟
در پاسخ به کنشگر بودن منازعه باید توجه کرد، در عین حال کنشگران اصلی را باید آمریکا و روسیه دید ولی به کنشگری دیگران اصلاً نمیتوان بیتوجه بود. اما مهم آنکه هیچ کنشگری نتوانسته سلطه و هژمونی خود را اعمال کند و این نشانگر آن است که روابط بینالمللی معاصر هژمونی ناپذیر است.
منازعه اوکراین، بیتردید، پرکنشترین منازعه دوران معاصر است کنشگران مهم جهانی درگیر آن هستند، علاوه بر روسیه و آمریکا و اوکراین که مثلث کنشگران اصلی را تشکیل میدهند، تمامی کنشگران دولتی در پهنای قاره اروپا، در این منازعه حضور دارند. علاوه بر کنشگران دولتی، نهادهای بینالمللی مانند ناتو و سازمان ملل متحد، کنشگران مطرح، البته با درجات مختلفی از تأثیر هستند. فراتر از حوزه آتلانتیکی، کنشگران دیگر، اعم از دولت محور و نهاد محور نیز مطرح هستند، اما دو واقعیت در شمارش کنشگران، باید مدنظر قرار گیرد. اول آنکه روسیه و آمریکا، به واسطه اوکراین، درگیرترین کنشگران هستند. اوکراین، در جنگ به وسیله و کیس، بازتاب کنشگری آمریکاست. البته این بدان معنی نیست که اوکراین صرفاً بازیچه جنگ واشنگتن و مسکو است، اما روز به روز وابستگی کییف به آمریکا در این جنگ بیشتر و حضور نظامی با واسطه و بعضاً بیواسطه ایالات متحده، برجستهتر میشود. آمریکا مهمترین کنشگر بسیج کننده علیه روسیه و روسیه در مقابل آمریکا، مهمترین کنشگر است.
اما آمریکا نمیتواند از این واقعیت صرفنظر کند که مجموعهای از کنشگران مؤثر بینالمللی، عمدتاً، از آنچه «جنوب جهانی» (Global South) نامیده میشوند و در عین حفظ دوستی با واشنگتن حاضر نشدهاند هم سو و هم سنگر با آمریکا، علیه روسیه، موضع بگیرند و کنشگری جهتدار معرفی شوند. بسیاری از آنها در دنیای عرب، در آفریقا، در آسیا و در آمریکای لاتین، این جنگ نه آن گونه که روسیه روایت میکند و نه آن گونه که آمریکا روایت میکند، نمیبینند. این پدیده، به نوبه خود نشان از دو واقعیت جدی است. اول آنکه این کنشگران متعلق به جنوب جهانی، قدرت انتخاب و فضای عمل دارند و به هیچ رو مانند جنگ سرد، اجباری به سوگیریهای استراتژیک ندارند و واقعیت دوم آنکه آمریکا و روسیه هم نتوانستهاند آنها را از موضع مستقل و متفاوت خود دور و به سمت خود جذب کنند. این پدیده کمی نیست و بخشی از پژواک واقعیتهای بینالمللی است که آئینهای از جهان را نشان میدهد که هیچ کنشگری نمیتواند هژمون باشد.
یک سال از این نبرد گذشته و هیچ یک از طرفین نتوانسته طرف مقابل را کاملاً به زانو در آورد. جنگ پرهزینهای که در جریان است، جنگی برای هژمونی منطقهای در اروپا و هژمونی جهانی در این عصر پیچیده است، اما این جنگ ثابت کرد علیرغم قدرت نظامی فوقالعاده دوطرف که به نابودی نسبی اوکراین انجامیده و احتمال نابودی بیشتر آن کشور زیاد است، نه شکست کامل روسیه متصور است و نه پیروزی کامل غرب. این خود بازتابی از تعدد و تکثر مراکز قدرت در جهان است که روسیه و آمریکا در کنار دیگران باید مورد سنجش قرار گیرند. این بدان معنی است که آنها قدرتهای برابرند یا سایر مراکز قدرت در حالت یکسان و همسنگی با آنها قرار دارند.
تصویر جهان در آئینه روابط بینالمللی نشانگر هژمونی ناپذیری مناسبات بینالمللی است. قدرتهای بزرگ در سطح جهانی و قدرتهای منطقهای در مناطق پیرامون خود، تمایلات هژمونیک را حفظ و برای ارتقای موقعیت خود و دستیابی به جایگاه هژمونیک تلاش میکنند، اما این جنگ روشن کرد که عصر هژمونی اگر به پایان نرسیده باشد، حداقل با چالشهای بزرگی روبه روست، اما هرچه هست کنشگران اصلی در این جنگ خانمانسوز، ماهیت و محیط کنش بینالمللی را نظامی کردهاند که باید بدان پرداخت./اطلاعات