آخرین اخبار
۲۴ آذر ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۳
بازدید:۵۷۷
بهاء الدین بازرگانی گیلانی در یادداشتی می نویسد: آزاد شدن و آزاد زیستن مخصوصا استقلال سرزمینی، ولو با تعدیلات و مدرن سازی های امروزی، هرگز از جوهر و ذات انسانی کنده و جدا نشده و به بوتۀ فراموشی سپرده نشده است. بردگان تاریخ هرگز به بردگی مهر تایید نزدند و آزادی را به درازای تمام تاریخ مبارزه کردند، هرچند سپس اشکال دیگرگونۀ بردگی اعاده شد. ویتنام در مبارزه برای آزادی و  یکپارچگی ملی لحظه ای درنگ نکرد و از پا نیافتاد، ولو بعدا به ارادۀ خود، تصمیم به همکاری با تمام دنیا و حتی با دشمن سابق گرفت. آفریقای جنوبی کجا مبارزه با آپارتاید را لحظه ای بی‌ثمر و مضر فهمید؟ چنین فهمی ضد فطرت و جوهره انسانی است و  جز آرزو کردن و اندرز دادن، اصلا  شدنی نیست. امری محتوم است. فکر آزادی و استقلال طلبی هنوز هیچگاه از فکر و ذکر ایرلندی ها و ملت های مشابه زائل نشده و همچنان زنده و پابرجاست و تداوم دارد.
کد خبر : ۵۹۴۶۴

 این که اشغال، آپارتاید، استعمارگری و جهانگشایی نهایتا محکوم به ناکامی است یک سیر محتوم تاریخی است؛ یک علم و تجربه زیسته در دنیاهای دیروز و مخصوصا امروز است. یک سنت الهی است و هیچ شک و تردیدی در تحقق آن نیست.

 


گرچه بنیان های به هم متصل قدرت، مخصوصا در دوران معاصر؛ مفرهای متنوعی برای اعاده قدرت و حفظ هژمونی تدارک دیده اند و با ایجاد نهادهای بین المللی مدرن و علم‌وفناورمحور، بسیار پیچیده و دیرپا عمل می کنند و به اصطلاح از در خارج و از پنجره وارد می شوند، لیکن این، به آن مسلمات محتوم تاریخی هیچ گاه کمترین خدشه ای وارد نمی سازد و پای استدلال طرف مقابله‌جوی مهاجم در این میانه، سخت چوبین است.

قیام باستانی اسپارتاکوس علیه امپراتوری روم بیهوده نبود و بعدها با فروپاشی امپراتوری، نوعا به نتیجه نشست و به سیر دشوار و تاریخی الغا بردگی مدد رساند. در دوران متاخرتر، جنبش های رهایی بخش و استقلال طلب در آفریقا وآسیا، حرکت هایی کور و بی‌حاصل نبودند و در تعیین تقدیر نوع بشر و فرآیند آزادی و استعلای مدنی او مدد رسانده اند. سی سال اسارت نلسون ماندلا بی‌ثمر نبود و امحا آپارتاید خشن و زجراور در قاره سیاه را به ارمغان آورد و الگوی درخشانی از برای دیگر سیاهان قاره شد. همین طور است بسیاری جنبش ها، انقلابات، حرکت های سیاسی و رهایی بخشی در طول دراز تاریخ در اینجا و آنجا، در این سرزمین و در آن قاره.

همینجا باید مکث کرد و به این سوال همواره‌ی تاریخ و مخصوصا امروزی ها، پاسخ گفت که این چه چرخۀ تکراری و شاید بی‌حاصل است، مبارزه کردن و انقلاب کردن و ازادی خواستن و جهد و جهاد نمودن؟ مگر تن دادن به الزامات منابع مسلط قدرت، سازش و صلح و تفاهم و همکاری، امروزه نتایج به مراتب بهتری به همراه نیاورده است؟

پاسخ به سوال و یا آرزومندی فوق، کاملا روشن است: گرچه امروزه در تعریف و مبانی مبارزه و آزادی طلبی، حسب تکامل فکری و فلسفی جوامع، تعدیلاتی صورت گرفته و شیوه های تحقق آن دگرگون شده است، لیکن این، یک سیر قطعی و برگشت ناپذیر آمیخته با طبیعت و فطرت نوع انسانی است. به عبارت دیگر آزاد شدن و آزاد زیستن مخصوصا استقلال سرزمینی، ولو با تعدیلات و مدرن سازی های امروزی، هرگز از جوهر و ذات انسانی کنده و جدا نشده و به بوتۀ فراموشی سپرده نشده است. بردگان تاریخ هرگز به بردگی مهر تایید نزدند و آزادی را به درازای تمام تاریخ مبارزه کردند، هرچند سپس اشکال دیگرگونۀ بردگی اعاده شد. ویتنام در مبارزه برای آزادی و  یکپارچگی ملی لحظه ای درنگ نکرد و از پا نیافتاد، ولو بعدا به ارادۀ خود، تصمیم به همکاری با تمام دنیا و حتی با دشمن سابق گرفت. آفریقای جنوبی کجا مبارزه با آپارتاید را لحظه ای بی‌ثمر و مضر فهمید؟ چنین فهمی ضد فطرت و جوهره انسانی است و  جز آرزو کردن و اندرز دادن، اصلا  شدنی نیست. امری محتوم است. فکر آزادی و استقلال طلبی هنوز هیچگاه از فکر و ذکر ایرلندی ها و ملت های مشابه زائل نشده و همچنان زنده و پابرجاست و تداوم دارد.

مسئله اساسی امروز برای دنیای غرب، نابودی و امحا حماس با بمباران های جنون آمیز صهیونیست ها نیست، گرچه تاریخ جدید نشان داده است که بمباران های گسترده مناطق غیر نظامی تقریبا هرگز به اهداف خود نرسیده است. امروز دنیای غرب پیش از هرچیز نگران زائل شدن شتابان حیثیت اخلاقی و قدرت نرم خویش است که به مدت چندین دهه بعد از جنگ، آنها را برای خود ساخته و پرداخته کرده است. حضور میلیونها انسان خشمگین در خیابان های پایتخت های بزرگ غربی در اعتراض به نسل کشی جدید در غزه، زنگ خطری برای تداوم این فروپاشی های اخلاقی و طبعا به دنبال آن زوال های سیاسی است. مصلحین دوراندیش غربی و حتی سیاستمداران شان امروزه از چنین فرآیندی آشکارا ابراز نگرانی می کنند و از جمله مکرون رئیس جمهور فرانسه برای توقف این فرآیند ویرانگر، خواستار چاره جویی های بنیانی شده است. "انسان مادون شمردن" اقوام دیگر که سنت درازی در تمدن متاخر غرب دارد و اصلا "انسان نشمردن" فلسطینی ها توسط رژیم اشغالگر، با همه سوزی در غزه، به انتهای محتوم خود نزدیک شده است.

یورگن هابرماس فیلسوف آلمانی و آخرین بازمانده نامدار مکتب انتقادی فرانکفورت که در شرایط استیلا و آرامش و رفاه، همیشه نسخه گفت وگو تجویز کرده و ناشر اندیشه های مکتب گفتمانی و خالق اندیشۀ مترقی "کنش ارتباطی" است، متاسفانه با چشم پوشی حیرت انگیز از این قبیل مسلمات تاریخی عینی و روشن، مجبور شده است از این بهیمیت به مدافعه برخیزد و همه سوزی جدید آن بهائم در باریکۀ محصور غزه را دفاع از خود بخواند. گویا برای سم مهلک فاشیسم، مانده در دی.ان.ای. اِعقاب قوم همیشه مهاجم ژرمنی، هنوز پادزهری پیدا نشده است! اینها همه اگر سقوط آزاد، بدیهی ترین مبانی اخلاقی در دنیاهای هژمون نیست، پس چیست؟ می گویند مارتین هایدگر دیگر فیلسوف بزرگ آلمانی هم گویا از فلسفۀ جهانگیری جنایاتکارانه  نازیسم هیتلری به مدافعه برخاسته بوده؟!

و اما ثمرۀ تمام این کنش ها در طول تاریخ چیزی جز تکامل، ترقی و اعتلای مدنیت و صلح و عدالت در جوامع انسانی و زدودن سیستماتیک و قهری تمام آثار بندگی ها و بردگی ها و عقب ماندگی ها و ستم پذیری ها و بسیاری مفاهیم و معانی مشابه در جای جای دنیای امروز نیست. بر این مبناست که چندین دهه مبارزه فلسطینی ها برای رفع اشغال و تبعیض که در دنیای مدرن امروز با بهیمیت بی سابقه ای در قتل عام و تنبیه دستجمعی یک ملت محصور و آواره آن هم در مقابل چشمان مسلح و مجهز به ثبت و انتشار لحظه لحظه ی این نسل کشی وقیح و قساوت آمیز، همینطور در مقابل وجدان های تکامل یافتۀ جوامع امروز ادامه دارد، با ناکامی قطعی مواجه خواهد شد.

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها