نویسنده: احسان ابوسحقی، کارشناس مسائل بینالملل
نبرد در سرزمینهای اشغالی تعابیر و تصاویر گوناگونی را به میان آورده که پیشینه و اکنون خونبارش این روزها در این سرزمین مقدس را کاویده است. این نوشتار اما بر آن است تا بیابد چرا موجودیت رژیم اسرائیل اعلان جنگ و خدشه بر تن فلسفه و تاریخ است و چگونه این اندیشهی بازگشت به پیشینهی منجمد و تباه بشر، دخیل بستن بر دیواریست که پیشتر بیشینیانی از ریزش آن مدفون شدهاند.
دخیل بستن بر روایتی از عهد عتیق:
صهیونیستها باور دارند سرزمین فلسطین همان جغرافیای وعده داده شده به آنان در هزاران سال پیشتر است و این مدعا را سندی شش دانگ و منگولهدار برای غصب اراضی مقدسی میدانند که سالیانی دراز کسانی بر آنان آمده، رفته و نیز در آن مدفون و خاک گشتهاند. آویختن به ادعایی از گذشته دور ولو به شرط صحت میتواند کدام حقانیت را اثبات کند و تقسیم قدرت و جغرافیا در امروز و دیروز جهان مگر تنها به طریق ترازوی نوشیروانی بوده است تا کجی و خلل در او راه نباشد؟ آویختن به روایاتی جعلی که شان و تیولی سلطانی برای جماعتی به سبب خون، قومیت، باور یا کردار و وراثت ایجاد میکند همان پای مانده در گلِ گذشتهی بشر است. نوع بشر تا پیش از برآمدن اندیشههای مدرن و انسانساز تنها هویت خود را در قبیله و گروه تعریف میکرد و برای عزم جان، نان، زنان و بردگان، قبیلهی مجاور هزار دلیل و مستند میتراشید تا مسند خلافت را تنها از آن خود کند و آدمکشی و ایلغار را فتح و بشارت بدهد. ردای این غریزهی آمیخته با خودفریبی و رنگ والا و بالانشینی در گذشتهی تار و براندازی و کشتار آدمیان، تداومی دراز دامن را تجربه کرده است. هر دسته و گروه آدمیزادی برای رفع هوی و هوس و حوائج و نیز خوی رجحان طلب خویش بر دسته و گروه دیگری شوریده و این شوریدن و تاختن به مرور در افواه رسوبی سیمانی یافته و با مدد هنر و معماری و ادبیات رنگی از حماسه و جاودانگی و قهرمانی و نیز ساختن دورانی خوش و خلر از خلوصی می برد که کسانی از جنی اهرمنان و ناقومان زمانی آن را بر هم زده اند و باز برای ساختن همان باید برپا خاست. اگر باور بر همان درندگی و رقابت باشد انسان یا گروه متفق و متحد با باور واقعیت و منطق قدرت و نزاع حاضر مجبور به دادن امتیاز و گاه عقب نشینی می شوند اما پای باور و عده و شمار که به میان بیاید، تاریخ خون آلود منطبق با نا آگاهی و غریزهی بشر رنگ تعالی و توفیق بر خود میگیرد و برای تحقق دوران خوش گذشته یا وعدهی بر زمین مانده زمین مملو از خون سواران میگردد. رژیم اسرائیل، همان روح وحشی بشر نخستین و میانه در تن پوشی از مدعا و مدعی مقدس است.
دقت کنید رژیم اسرائیل در یک روایت نسب پرستانه و قبیلهای این خاک را بنابر ادعایی باستانی از آن خود میداند و خود را میراث خوار و سوگوار هزاران سالی که دیگران در ملک طلقاش نشستهاند و اجاره هم نپرداختهاند!. مفروض کرده است. تفکر قبیله ای/ غریزی راه بر همین جا میبرد که تو و هم دستههای برگزیدهات به حکم خون یا باور و نیز پیشینهای دور، حق تفسیر و روایت و نیز تحمیل تفسیر خود بر دیگران را دارید. به راستی کدام روایت را عصر حجریتر و واپس ماندهتر از این اندیشه میتوان یافت؟ انگار میراث روشنگری و جهد بشر برای آزادی، آزادگی و رهایی از بند رعیت و ایل و آل ثمری نبخشیده و در قامت آنچه هفتاد سال است در سرزمین مقدس میگذرد بازگشته است.
تلاش بشر برای زدودن پیرایهها از نوع خویش و رسیدن به آستانهای بودن، جهالت بر تمایزهایی که ناشی از فقدان گفت وگو و نشناختنهاست و زیر آفتاب زمین تنها رنجهای ازلی برای بشر باقی میگذارد و عارضاتی است که تا سرحد امکان به همراه باد خواهند رفت. اینک اما رژیم اسرائیل بر طبل تمایز و تفرقه میکوبد. انگار باور "بنی آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند" در این فرقه و مسلک جایی ندارد. باور و ایمان تنها آن قومیست که میتوانند از مادر صهیونیست به دنیا بیایند و روایت آنها تنها سند متقن است و باید با تحمیق، تزویر و البته بمب بر خیال و جان آدمها آوار گردد. اساس تبعیض میان آدمها و تلاش برای ساختن دژی اختصاصی که ناباورمندان و ناپاکان فرومایه و بدگهر راهی در آن نداشته باشند ایا جز میراث بشر جاهل و جانی اعصار گذشته است که برای جهل و نیز خودخواهی مزورانه خویش در لباس باور و قوم اقدام به هدم و رنج مضاعف برای بشر، گیاه و زمین کرده است؟ بشر توانست تجربه تلخ تمامیتخواهی کمونیسم و فاشیسم و غیر کشی قرون وسطا و بعدتر داعشیها را پشت سر بنهد و بیاموزد اما انگار برای رژیم اسرائیل و صهیونیزم دوایی نمییابد که همان رویه و کردار فرعون و بخت النصر است و نیز خمرهای سرخ در عصری که این باورهای بیمارگونه دیوانگان و دلقکان را میبرازد تا آدمیان...
هر تن تنها خویش است:
هر انسانی رنج خود را بر دوش میکشد و میمیرد. کسی نمیتواند خواه ناخواه مدعی راه رفته و نرفتهی دیگری باشد. رژیم اسرائیل بر ویرانه باوری بنا نهاده شده که مدعیست یهودیان در طول تاریخ مورد کشتار و شتم قرار گرفتهاند. این نوشتار برای واکاوی مدعای تاریخی نیست و میپذیرد آری حق با توست اما چه کسی در تاریخ روا داشته است که اگر کسی یا کسانی به روایتی در معرض خشونت و شدتی بودهاند هزار سال یا صد سال باید در پشت آن روایت ماوایی بگیرند و ستمی برفرازند که بر او نیشتری فرو رفته است؟ ایرانیان امروز باید خوانخواه سیاوش از تورانیان باشند و ممالک شرق و غرب باید خاک مغولستان را برای خاطر تاریخ چنگیزی در توبره کنند؟ تنها میتوان تلخند زد و دگر هیچ....
بشر بر زمین آمده و رفته است، آتش زده و طمع کرده و گاه کرداری را برای باور یا ضرورتی مرتکب شده، کمتر کسی میداند و انسان آن روز خوش طالع بود که دوربین و میکروفن هنوز درمیان نبود تا حقارت و شقاوتش را پیش چشم بگذارد و مجسمه ها را بیفکند و شاید آدم برای زیستن پررنج و کم برخوردار خود در ماراتن بیرحم و بیپیرایه نیاز به مجسمه و افسانه دارد تا قدری آرام بگیرد یا در قالبی برای جرزی از دیوار جزیی از کل شدن و کسی را بر شانه حمل کردن بی اعراض و اعتراض و هیچ پرسشی؟ گاه شعبان بی مخ شود و آخر قصه دسته گلی بر گوری یا خاطره ای برای دوران کهنه سربازی.... اما باید نظم حاضر را از شانه خود برداشته و منزه و پاک بر زمین نهاد و برای آدم زنده راه و طریقی ممکن همواره ساخت و برزمین از میان امکانها جست و نه او را بار دیگر اخته کرد و با برآوردن چیزی از دل تاریخ افروخته پا درکابش کرد و برای سنگی که بر سنگ نخواهد ماند توجیه و توصیفی دوباره یافت.