نویسنده: کریستینا پازانز Christina Pazzanese
کتابی که به تازگی منتشر شده، می گوید که نبرد چند دهه ای میان سرویس های اطلاعاتی غربی و اتحاد جماهیر شوروی، برای تهدیدهای پایدار روسیه ی ولادیمیر پوتین، یک افسر سابق کا.گ.ب و نیز تهدیدهای به سرعت در حال ظهور چینِ قرن 21 علیه امنیت ملی آمریکا درسهای مهمی دارد. کتابِ "جاسوسان: جنگ حماسی اطلاعاتی میان شرق و غرب" نوشته کالدر والتون Calder Walton، دستیار مدیر پروژه اطلاعاتی و پروژه تاریخِ کاربسته Applied History در مدرسه کندی دانشگاه هاروارد، به ارزیابی برنامه اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی سابق می پردازد که دهه ها در قیاس با برنامه اطلاتی غرب، تهاجمی تر و اغلب پیچیده تر بود. همان گونه که فیلم تازه اکران شده "اوپنهایمر Oppenheimer" گوشزد می کند، حتی تلاش فوق سری آمریکا برای ساخت بمب هسته ای در طول جنگ دوم جهانی، از همان آغاز توسط جاسوسان شوروی کشف شد و سرانجام هم برنامه هایش در اختیار استالین قرار گرفت.
به گفته کالدر والتون، تاریخنگار و متخصص مسائل امنیت ملی که دکترای خود را از دانشگاه ترینیتی کالج Trinity College دریافت کرده، امروز، رهبران ایالات متحده و انگلستان بر این باورند که چین، بزرگترین تهدید اطلاعاتی برای غرب به شمار میآید. این گمان وجود دارد که هکرهای چینی در ماه ژوئن گذشته به حسابهای ایمیل وزارتخانههای امور خارجه و بازرگانی ایالات متحده دسترسی پیدا کرده اند (از جمله به ایمیل های سفیر ایالات متحده در چین، نیکلاس برنز، عضو پیشین مدرسه کندی هاروارد). همچنین مقام های آمریکایی باور دارند که چینی ها، بدافزارهایی را در آن شبکههای رایانه ای کاشته اند که برق، آب و ارتباطات پایگاههای نظامی آمریکا را کنترل می کنند. این رخدادها، بههمراه کشف یک بالون جاسوسی چینی که اوایل امسال بالای سایتهای نظامی ایالات متحده پرسه میزد، بینش هایی را درباره به قول والتون آغاز یک "جنگ اطلاعاتی حماسی" میان چین و غرب فراهم می کند. مجله دانشگاه هاروارد، در این زمینه گفت وگویی با کالدر والتون انجام داده که نکات اصلی آن را در اینجا می خوانید:
گَزِته: به نظر می رسد که در قرن بیستم، سرویس های اطلاعاتی شوروی، تقریبا در هر مرحله، چند قدم جلوتر از سرویس های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا حرکت می کردند. چرا غرب اغلب تا این اندازه غافلگیر می شده است؟
والتون: کاملاً درست است. به نظر می رسد که سرویس های اطلاعاتی غربی، به ویژه بریتانیا و آمریکا، واقعاً در لحظات کلیدی راهبردی به شکل حیرت آوری غافلگیر شده، به سمت نادرستی نگاه میکردند یا بر تهدیدهای دیگری تمرکز داشتند. اتحاد جماهیر شوروی در قرن گذشته، و امروز هم روسیه، توانمندی قدرتهای غربی، به ویژه آمریکا و بریتانیا، را به عنوان یک تهدید پایدار میبینند، حتی در مقاطعی از زمان که روابط به ظاهر بهبود مییابد.ئما این را در طول جنگ جهانی دوم دیدیم، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی، دست کم درظاهر، با بریتانیا و آمریکا متحد بود. البته نگاه استالین به متحدین غربی هرگز همان نگاهی نبود که متحدین غربی به او داشتند. او هرگز غرب را به عنوان یک متحد واقعی ندید. این وضعیت در دوره آرامش و گرمای روابط در دهه 1970 و بی گمان در دهه 1990 نیز به همین شکل بود و سپس در دوره پس از 11 سپتامبر، در طول جنگ علیه ترور.
چرا اینگونه است؟ دشمنی ایدئولوژیک تاحد زیادی نگرش و رویکرد بلشویک های کمونیست نسبت به قدرتهای غربی را توجیه میکند. در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، ایالات متحده خارج از دایره سیاست جهانی قرار داشت. سرویس های اطلاعاتی بریتانیا، دست کم آگاه بودند که تهدید فراگیری از ناحیه سازمان های اطلاعاتی شوروی وجود دارد اما شوک آور اینکه منابع بسیار کمی در اختیار داشتند. ایالات متحده تا سال ۱۹۴۷، زمانی که سیا (سازمان اطلاعات مرکزی) ایجاد شد، فاقد یک سازمان اطلاعاتی برای زمان صلح بود. این وضعیت موجب عقب ماندن ایالات متحده از بازی اطلاعاتی در جهان شد: تمام دیگر قدرتهای بزرگ جهانی، تا آن زمان، سازمانهای اطلاعات خارجی اختصاصی داشتند و ایالات متحده نداشت.
در سال ۱۹۲۹، هنری ال. استیمسون وزیر امور خارجه آمریکا، اتاق کدشکنی اختصاصی دولت ایالات متحده را تعطیل کرد با این استدلال که به گفته او کار "ناپسندی" است و "آدم های باشخصیت، نامه های دیگران را نمیخوانند." این نوع نگرش، بازتاب ساده لوحی عمیق دولت های پی در پی آمریکا در زمینه کار اطلاعاتی به طور کلی، و به ویژه درباره اتحاد شوروی، است.
گَزِته: سرقت طرحهای بمب هسته ای ایالات متحده یک پیروزی بزرگ برای سازمان های جاسوسی شوروی بود. همچنین در حالی که رابرت اوپنهایمر Robert Oppenheimer جاسوس شوروی نبود، بسیاری از شخصیتهای کلیدی در پروژه منهتن، جاسوس روس ها بودند. در واکاوی های خود به چه چیزی رسیدید؟
والتون: پرونده ام آی ۵ درباره اوپنهایمر از حالت سری خارج شده و من آن را در حین نوشتن کتاب "جاسوس ها" مطالعه کردم. اوپنهایمر ارتباطی با بریتانیا نداشت. او دوره کوتاهی در کمبریج تحصیل کرد، همان طور که فیلم سینمایی اخیر هالیوود هم نشان میدهد، اما در پرونده او چیز زیادی درباره دخالت مستقیم بریتانیا وجود ندارد. اما چیزی که در پرونده هست، گزارشهای تعامل با افبیآی است، بنابراین ما بینشی اجمالی از آن چیزی که افبیآی در آن زمان درباره اوپنهایمر میگفت، در اختیار داریم. من تکیه زیادی بر واکاوی های دو پژوهشگر، جان ارل هینز John Earl Haynes و هاروی کلر Harvey Klehr، دارم. آنها کسانی هستند که بیشترین تجزیه و تحلیل کالبدشکافانه را از عملیات اطلاعاتی شوروی و پروژه منهتن انجام دادهاند.
با نگاه به پروندههای بریتانیا و افبیآی، آنچه مییابیم نشاندهنده نفوذ عمیق سازمانهای اطلاعاتی شوروی به پروژه منهتن است. کلاوس فوکس Klaus Fuchs، دانشمند مهاجر آلمانی که پژوهش های کارسازی در جنبه نظری سلاح هسته ای انجام داد، از همان آغاز که به پروژه بمب هسته ای بریتانیا پیوست، یک جاسوس شوروی بود و پس از آن، زمانی که روزولت و چرچیل به راهاندازی پروژه مشترک بمب هسته ای تصمیم گرفتند، فوکس به لوس آلاموس Los Alamos منتقل شد. او در طول مدت ماموریتش، همیشه یک جاسوس بود. از دیگر جاسوسان شوروی، یکی هم تئودور هال Theodore Hall، فارغالتحصیل سال ۱۹۴۴هاروارد، بود، او به ایدئولوژی کمونیسم ایمان داشت. فوکس و هال، پس از پایان جنگ و آزمایش ترینیتی، طرحهای بمب هسته ای را تحویل شوروی دادند. البته آنها از جاسوس بودن یکدیگر آگاه نبودند و جداگانه طرحها را در اختیار سرجاسوسان شوروی گذاشتند. تئودور هال طرحهای بمب هسته ای را با استفاده از شیر، روی یک روزنامه کپی کرد. این پرونده می تواند به ما بینشی درباره سطح جاسوسی بدهد.
یک نمونه دیگر که به تازگی روشن شده، جورج کووال George Koval است. او یک مهندس شیمی آمریکایی بود که اطلاعات ارزشمندی درباره سازوکار ساخت بمب اتمی را از یک آزمایشگاه پروژه منهتن در دیتون، اوهایو، به روس ها رساند. نام او (به عنوان یک جاسوس) شناخته شده بود اما سطح واقعی جاسوسی اش، تا زمانی که در سن ۹۲ سالگی درگذشت، فاش نشده بود. در سال ۲۰۰۷، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه به او افتخار پس از مرگ داد و با توست شامپاین او را تحسین کرد و گفت که سازوکار مورد استفاده در آزمایش هسته ای اول شوروی در سال ۱۹۴۹ بر اساس "دستورالعملی" انجام شد که توسط کووال فراهم شده بود.
تمام این جاسوسیها تضمین کردند که زمانی که اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۴۹ اولین سلاح هسته ای خود را آزمایش کرد، این بمب یک کپی کامل از بمبی بود که در لوس آلاموس ساخته شده بود و بر شهر ناکازاکی در ژاپن فرو افتاد. از دیدگاه من، لوس آلاموس نمایانگر بزرگترین درز و نقص امنیتی در تاریخ معاصر آمریکاست و با توجه به پیامدهایش، احتمالاً بزرگترین موفقیت اطلاعاتی شوروی یا شاید هم بزرگترین موفقیت جاسوسی در تاریخ. تحویل طرحها به اتحاد جماهیر شوروی پروژه بمب هسته ای شوروی را شتاب داد.
گَزِته: روسیه موفقیت های زیادی در حملات سایبری داشته است – هکِ باصطلاح "بادهای خورشیدی SolarWinds " در سال ۲۰۱۹، اختلال در شبکههای برق در ایالات متحده و سراسر جهان – و گمراه سازی آنلاین برای نفوذ مؤثر بر افکار عمومی و تغییر سیاستها از این موارد است. اما بسیاری از تحلیلگران میگویند که تجاوز روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ نتیجه یک شکست تاریخی اطلاعاتی است. چگونه سرویس های اطلاعاتی روسیه ی امروز را با سرویس های اطلاعاتی شوروی سابق مقایسه میکنید؟
والتون: پس از سال ۲۰۱۶، در غرب گزاره ای رایج شد که "پوتین را به عنوان استاد عروسک گردانی معرفی می کرد که به تأثیرگذاری بر رویدادهای جهانی قادر است." خود او بیش از هر کس دیگری به انتشار این گزاره کمک کرد. اما اگر درست نگاه کنید، پوتین به هیچ وجه آن استاد حرفهای جاسوسی نیست که خودش دوست دارد باشد. در واقع، او ناظر شماری ناکامی های اطلاعاتی بوده است. در سال ۲۰۱۰، شبکهای از جاسوسان عمیقا پوشیده روسیه در ایالات متحده دستگیر شدند. این یک موفقیت تعجبآور سیآیای و افبیآی بود که با استخدام یک افسر اطلاعات روسی که مسئول برنامه "جاسوسانِ پوشش عمیق" بود، بهدست آمد؛ برنامه ای که از دوران جنگ سرد سرچشمه گرفته بود. یک موفقیت چشمگیر ایالات متحده و یک رسوایی برای پوتین.
شماری از ناکامی های دیگر هم وجود داشته است: ترور ناموفق سرگئی اسکریپال Sergei Skripal در بریتانیا در سال ۲۰۱۸ و همچنین انتخابات سال ۲۰۱۶ ریاست جمهوری آمریکا و "کارزار تدابیر فعال" پوتین که برای دنیا فاش شد. اما بزرگترین اشتباهی که تاریخ به پوتین نسبت میدهد، تصمیم او برای تجاوز به اوکراین است، یک شکست استراتژیک عظیم که از یک شکست اطلاعاتی سرچشمه میگیرد. در اینجا انطباق و توازی مستقیمی با بی کفایتی کامل استالین در مدیریت اطلاعاتی، قبل از تجاوز ارتش نازی به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۴۱ وجود دارد. پوتین هم مانند استالین، اجازه نمیدهد که واقعیت بیان شود. مقام های اطلاعاتی او واقعاً از جان خود برای ارائه اطلاعاتی که نگرشهای او را به چالش بکشد، ترس دارند. این کاملاً برگرفته از تجربه اتحاد جماهیر شوروی است. حکومت های خودکامه تمایل دارند که با گزارشهای اطلاعاتی چرب زبان فلج شوند.
چگونه روسیه با اتحاد جماهیر شوروی مقایسه میشود؟ آنچه من پیدا کردم این است که برخی از موفقیتهای عظیم تاریخ اطلاعاتی شوروی، مانند پنج جاسوس کمبریج، حتی جاسوسان اتمی که به تازگی اشاره کردیم، به دلیل تعهد عاملانش، منظور اعتقاد به کمونیسم، بدست آمد. این جاسوسان موفقیتهای خود را اغلب به رغم و نه به خاطر اطلاعات شوروی بدست آوردهاند. ترویج این نوع گزاره ها توسط کرملینِ پوتین، با هدف ارائه تصویری از جاسوسی شوروی به عنوان استادی است که از هر کس دیگری در جهان بهتر است.اما اگر به تاریخ نگاه کنید، این موضوع صدق نمیکند.
گَزِته: با نگاه به ۱۰۰ سال تاریخ اطلاعاتی، آیا نخ اصلیای را که در طول زمان کشیده شده باشد، پیدا کردید؟
والتون: برای کرملین، جنگ سرد هرگز تمام نشده است. یکی از نکات مهمی که از کتاب به دست آوردم این است که غرب فکر میکرد که جنگ سرد، در سالهای ۱۹۹۰-۱۹۹۱ تمام شده است. اما برای کرملین، به ویژه سرویس های اطلاعاتی آن، این تصور صدق نمیکرد. آنها تحت تأثیر نوعی تحقیر و انتقام جویی در صحنه جهانی قرار داشتند و دقیقاً از دل آن رسوایی تلخ و انتقامجویی روسیه است که پوتین دهه ۱۹۹۰ بیرون آمده به قدرت میرسد. به نظر من، امروز هم این تحقیر و انتقام جویی را در قضیه اوکراین میبینیم که در حال اجراست.
همچنین پکن نیز در توافق "بدون محدودیت" میان پوتین و شی جینپینگ، تلاش میکند تا هر کاری که ممکن است برای تغییر نظم پساجنگ سرد و کمرنگ کردن هژمونی آمریکا در صحنه جهانی انجام دهد. البته این دو کشور، از زاویه های بسیار متفاوتی، این هدف را دنبال کرده اند: چین میخواهد از خود تصویری مثبت به عنوان یک جایگزین برای آمریکا ارائه دهد اما روسیه ی پوتین همه تلاش خود را برای تضعیف و بیاعتبار کردن آمریکا انجام میدهد. هرچند نتایج نهایی یکسان است.
گَزِته: اطلاعات شوروی و سپس روسیه هر دو بر قرن گذشته غالب بودند اما شما میگویید که ما اکنون در مراحل ابتدایی یک جنگ اطلاعاتی بین چین و آمریکا هستیم. هدف و مقیاس برنامه چین چیست؟
والتون: استفاده چین از اطلاعات، بیسابقه است و چالشی بزرگ برای غرب، به ویژه آمریکا، به وجود آورده است. سرویس های اطلاعاتی چین و حزب کمونیست از رویکرد یکپارچهسازی تمام جامعه، رویکرد ترکیبی برای جمعآوری اطلاعات استفاده میکنند. تمام شاخههای دولت و جامعه برای جمعآوری اطلاعات به کار گرفته میشوند. این گمان وجود دارد که آنها شرکتهای تجاری مستقل را با وزارت امنیت دولت، سرویس اصلی اطلاعاتی چین، ادغام میکنند؛ افراد چینی که در خارج از کشور زندگی میکنند را استخدام و تهدید میکنند و جوامع مهاجر چینی که ممکن است خویشاوندانی در چین داشته باشند را مجبور به همکاری اطلاعاتی و جاسوسی میکنند. این روند رو به افزایش است.
تفاوت اساسی میان چین و آنچه در گذشته در رابطه با اتحاد جماهیر شوروی دیدهایم، وزن اقتصادی عظیم چین و یکپارچگی آن با اقتصاد جهانی است. اتحاد جماهیر شوروی در واقع یک اقتصاد منزوی بود. این وضعیت، مشخصاً در مورد چین امروز صادق نیست. اما شباهتهایی بین جنگ سرد یک و دو وجود دارد. هر دو طرفِ این تعارض ژئوپلیتیکیِ در حال ظهور، دارای سلاحهای هستهای هستند، بنابراین شباهت بسیاری با جنگ سرد یک وجود دارد.
به کجا می رویم؟ یک مسابقه بر سر فناوریهایی در جریان است که در این قرن، زندگی ما را تغییر خواهند داد: مهندسی زیستی biological engineering، بیوفارما biopharma، هوش مصنوعی artificial intelligence، رایانش کوانتومی quantum computing. چین همه منابع خود را به کار می گیرد تا اسرار هر چه بیشتری را از نهادهای پژوهشی غربی سرقت کند، از جمله آنهایی که در کمبریج و اطراف آن واقع شدهاند. اینکه این سیر به کجا می انجامد را نمیدانیم. به نظر من، این فناوریها در این قرن به اندازه سلاحهای هستهای در قرن گذشته، مهم خواهند بود. سوال این است: آیا این اسرار تاکنون توسط یک سرویس اطلاعاتی دشمن از طریق روسیه یا چین سرقت شدهاند؟ ما نمیدانیم. اما در سالهای آینده خواهیم فهمید.
منبع: هاروارد گزته