در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نیروهای مسلح حماس با یک حمله تهاجمی علیه شهرهای اسرائیلی نزدیک به نوار غزه فصل تاریک جدیدی را در جنگ چند ساله بین این گروه مسلح اسلام گرا و دشمن اسرائیلی آن گشوده است.
حماس این عملیات را که "طوفان الاقصی" نامیده شده، به عنوان پاسخی به اقدامات اخیر پلیس اسرائیل در مسجد الاقصی در بیت المقدس و خشونت شهرک نشینان اسرائیلی که به طور غیرقانونی بخش هایی از کرانه باختری فلسطین را اشغال کرده اند، توجیه کرده است. اسرائیل نیز پس از این حمله اعلام جنگ کرده و با آغاز "عملیات شمشیرهای آهنین" اهداف حماس را در غزه مورد هدف قرار داده است.
خاورمیانه تا قبل از عملیات طوفان الاقصی به آرامی در حال ورود به فضای آشتی میان کشورهای عربی با اسرائیل همراه با تنش زدایی میان عربستان و ایران بود و نوید پایان بخشیدن به سال ها آشفتگی و درگیری در این منطقه پر آشوب را می داده است. حمله برون مرزی 7 اکتبر حماس به اسرائیل توانسته بسیاری از مفروضات ایالات متحده، اسراییل و کشورهای عرب منطقه را برای آغاز دوران صلح و ثبات از طریق توافقهای عادیسازی و کاهش تنش گستردهتر درخاورمیانه نشانه رفته و ژئوپلیتیک منطقه را متزلزل کند.
توافقنامه آبراهام که با میانجیگری ایالات متحده بین اسرائیل و چندین کشور عربی در سال 2020 امضا شد، راهی برای صلح پایدار در خاورمیانه به جامعه بین المللی ارائه کرده بود. این توافقنامه به عنوان طلوع خاورمیانه جدید و یکی از اولین نشانههای نظم نوظهور پسا آمریکا در خاورمیانه در نظر گرفته می شد. اما حمله حماس نشان داد که امیدواری ایالات متحده برای تحکیم وضعیت موجود در منطقه توهمی بیش نبوده است.
جو بایدن، رئیس جمهوری ایالات متحده تلاش داشته تا آرامش را در خاورمیانه به ارمغان بیاورد تا واشنگتن بتواند با شدت بیشتری روی چالش بلندمدت تر یعنی چین تمرکز کند. این استراتژی اکنون به دلیل حمله غافلگیرانه به اسرائیل توسط حماس به خطر افتاده است.
جنگ اسرائیل علیه حماس موجب تعمیق گسلهای بینالمللی شده که از قبل در تهاجم نظامی روسیه به اوکراین ایجاد شده بود. در یک فضای دو قطبی در شرایطی که کشورهای اروپایی متحد اوکراین، با حمایت از اسرائیل اتحاد ژئوپلیتیکی خود را نسبت به ایالات متحده تقویت نمودند، رهبران چین و روسیه در رویکردی متفاوت حملات اسرائیل به غیرنظامیان در غزه را محکوم کرده و همراه با پیشنهاد میانجیگری، خواستار آتشبس شدند.
به نظر می رسد که تهاجم روسیه به اوکراین و حمله غافلگیرانه حماس به اسرائیل با رد آشکار "نظم مبتنی بر قوانین" تحولات جدیدی را رقم میزند که با نقش آفرینی بازیگران غیر دولتی و نیابتی شکاف بین ایالات متحده و متحدانش از یک طرف و چین و روسیه از طرف دیگر عمیق تر می شود. اما شاخصه مهم جنگ در غزه سوای رقابت میان بازیگران دولتی، کنشگری گروه هایی است که جنگ نیابتی را به عنوان یک الگوی استراتژیک جایگزین مدل های جنگ های متعارف نموده است. جنگ غزه نشان از ساخت یک دنیای جدید چند بحرانی است که بازیگران غیر دولتی در جهت برنامه های ژئوپلیتیک بازیگران دولتی که
در سایه قرار می گیرند، به ایفای نقش می پردازند.
چین و روسیه دو قدرت بزرگ اوراسیا در حال شکل دادن به چشم انداز جهانی با اعمال حداکثر فشار بر ایالات متحده و متحدانش هستند. پیش از حمله روسیه به اوکراین، ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه و شی جین پینگ، رهبر چین از قصد خود برای جایگزینی سیستم جهانی در حال تخریب قوانین و نهادها که توسط ایالات متحده و متحدان آن پس از جنگ جهانی دوم ایجاد شد، از یک "شراکت بدون محدودیت" پرده برداشتند. شی در آن زمان به پوتین گفته بود که "در حال حاضر تغییراتی وجود دارد که صد سال است مانند آن ها را ندیدهایم و این ما هستیم که با هم این تغییرات را هدایت می کنیم".
چین و روسیه از محکوم کردن حماس در حمله به اسرائیل خودداری کردهاند، زیرا پاسخ کشورهای دارای اکثریت مسلمان که نه تنها در کشورهای عمده تولیدکننده نفت در خاورمیانه که با آنها روابط اقتصادی عمیقی دارند، بلکه در کشورهایی مانند اندونزی و مالزی نیز بسیار مهم بوده و همراستایی آنها می توانست ورق را به سوی پکن و مسکو برگرداند. واکنش های گسترده طرفدار فلسطین در منطقه و سراسر جهان اسلام، معضل اسرائیل را برجسته می کند و ایالات متحده را در دفاع از متحد استراتژیک خاورمیانه ای خود جدی تر می سازد.
حمله حماس به اسرائیل که تصادفاً در 7 اکتبر در سالگرد تولد پوتین بوده، در راستای هدف اصلی سیاست خارجی روسیه یعنی منحرف کردن جهان از تهاجم نظامی به اوکراین قرار گرفته است. مسکو که پایان یافتن کمک های نظامی ایالات متحده به اوکراین را در نظر دارد، بحران در اسرائیل را در جهت منافع مسکو می بیند. این جنگ تمرکز قدرت های جهانی را به تدریج از اوکراین به منطقه اسراییل-غزه جایی که بحران با احتمال درگیر شدن بسیاری از جوامع اسلامی و عرب، عمیق و خطرناک بوده، منتقل می کند. روسیه از هرج و مرج با هدف بی ثبات کردن معماری طرفدار آمریکا در خاورمیانه سود می برد زیرا جریان ثابت نفت به جهان را دچار اختلال می کند. افزایش بهای قیمت نفت به روسیه کمک می کند تا اقتصاد تحت تحریم خود را که به صادرات انرژی وابسته است، تقویت کند. این جنگ همچنین فرصتی را برای روسیه فراهم می کند تا در نقش یک بازیگر دیپلماتیک در منطقه خاورمیانه فضایی برای مذاکره برای پایان بخشیدن به جنگ گرم فراهم سازد.
از آن جایی حدود 15 درصد از جمعیت روسیه را مسلمانان تشکیل می دهند، موضع گیری پوتین در قبال بحران غزه می تواند تابع ملاحظات سیاست داخلی نیز باشد. رمضان قدیروف، رهبر چچن که از سوی مسکو حمایت می شود، به شدت از فلسطینی ها حمایت نموده و به اسرائیل برای تصرف سرزمین های آنها و ایجاد محاصره غزه حمله کرده است. باید درنظر داشت که این موضع روابط دوستانه روسیه با اسرائیل که به اعمال تحریم های غرب علیه مسکو نپیوسته و از ارسال سلاح به اوکراین امتناع ورزیده را تهدید می کند.
پس از سال 2011 همراه با تحولات بهار عرب و با شروع جنگ داخلی در سوریه، اشکال جدید جنگ نیابتی و مداخله رقابتی توسط بازیگران سیاسی نظم منطقه ای در خاورمیانه را متحول کرده است. پوتین از سپتامبر 2015 و با مداخله نظامی مستقیم در بحران سوریه توانست برداشتهای منطقهای را به نفع خود تغییر داده و واقعیت قدرت روسیه در منطقه را به بازیگران دولتی و غیردولتی یادآور شود. اینک غزه حوزه دیگری است که مسکو بتواند نقش رو به رشد خود را برای تسهیل بازگشت دوباره به منطقه تقویت کند. روسیه از زمان پیروزی جنبش اسلامگرایان در انتخابات تحت حمایت ایالات متحده در سال 2006 پوشش بینالمللی برای حماس فراهم کرده است.
قابل ذکر است که روسیه از شکافهای قومی و بیثباتی سیاسی برای ترسیم مجدد مرزهای امپراتوری خود از استراتژی جنگ نیابتی در سرزمینهای جدا شده شوروی سابق مانند چچن، آبخازیا و اوستیای جنوبی در گرجستان استفاده کرده است. همچنین گروه شبه نظامی واگنر با وابستگی غیرمستقیم به ارتش روسیه به طور نیابتی در جنگ داخلی سوریه، دونباس و تهاجم نظامی روسیه به اوکراین مشارکت داشته است.
چین نیز همراه با روسیه در حال هماهنگ کردن سیاست های خود در خاورمیانه است. چین با برقراری تعادل ظریف بین منافع اقتصادی و صف بندی های سیاسی با دور ماندن از پیچیدگیهای ژئوپلیتیکی منطقه تلاش داشته تا روابط متعادل و دوستانه ای با کشورهای عربی و اسرائیل برقرار کند و میانجیگری در نزدیک شدن روابط ایران و عربستان در مارس 2023 نقطه عطف سیاستهای پکن در خاورمیانه برای آغاز تعاملات سیاسی عمیقتر در منطقه بوده است. شاید بتوان جنگ اسرائیل و حماس را اولین چالش بزرگ دیپلماتیک چین در خاورمیانه عنوان کرد. اختلافات بینالمللی بر سر بحران کنونی در غزه تنها به روایت چین مبنی بر اینکه نظم جهانی به رهبری غرب نیاز به تغییر شکل دارد، دامن زده است. چین با ترویج دیدگاهی جدید از نظم جهانی به رهبری پکن، شرایط کنونی در غزه را شکست رهبری هژمونیک ایالات متحده می پندارد و تلاش دارد تا به عنوان یک میانجی بالقوه در منطقه خاورمیانه که به طور سنتی تحت سلطه ایالات متحده است، شناسایی شود. اسرائیل نیز به یکی از شرکای استراتژیک کلیدی چین در منطقه تبدیل شده که با دارا بودن منابع و فناوریهای پیشرفته مانند ریزپردازنده ها، صنایع نظامی و فضایی برای رقابت فناوری چین با ایالات متحده حیاتی خواهد بود.
چین که در اوکراین به عنوان یک قدرت صلح طلب و بی طرف ظاهر شده، علیرغم مشارکت استراتژیک با اسرائیل، حمایتهای متعهدانه ایالات متحده از اسرائیل را به عنوان یک نفوذ بی ثبات کننده و خشونت آمیز در منطقه توصیف می کند. بحران غزه می تواند فرصتی برای پکن برای متمایز بودن از غرب در حمایت از اسرائیل و در نتیجه دریافت اعتبار از سوی جنوب جهانی "کشورهای کم درآمد و متوسط که به طور گسترده به عنوان "جنوب جهانی" شناخته می شود" باشد که به شدت با آرمان های فلسطین همراه است. پکن تنها به ابراز نگرانی نسبت به تشدید تنش و خشونت در غزه اکتفا کرده و از گروه های درگیر خواسته است تا با حفظ آرامش از غیرنظامیان محافظت کنند و راه حل دو دولتی را پیش ببرند. چین معتقد است که "ایستادگی برای فلسطینی ها در کشورهای عربی، کشورهای با اکثریت مسلمان و بخش بزرگی از جنوب جهانی طنین انداز شده است."
نادیده انگاشته نمی شود که عملکرد نیابتی ها به عنوان ابزاری در جهت گسترش خطوط عرضه و ایجاد عمق استراتژیک در مکانهایی که امکان ارائه قدرت با مشکل روبرو می شود، می تواند برای پکن یک باور فریبنده را ایجاد کند که عملیات 7 اکتبر را در جایگاه الگویی در جهت انجام حمله ای مشابه به تایوان تلقی کند.
جنگ کنونی بین اسرائیل و حماس تنها منحصر به مناقشه فلسطین و اسرائیل نبوده بلکه پهنه وسیعی از خاورمیانه را با یک تکتونیک ژئوپلیتیک روبرو کرده که امواج حاصل از آن به صورت تظاهرات در پرتو جریان مداوم تصاویر از رنج غیرنظامیان در غزه و یا در حمایت از اسرائیل برای دفاع از خود در بسیاری از کشورها رانده شده است.
جنگ های نیابتی مدل های به روز شده و راهگشا در بسیاری از رویاروییها برای بازیگران دولتی است که آن را آغاز میکنند، اما تمایلی به ادامه مسیر نداشته و منافع استراتژیک دور خود را از طریق بهانه های استراتژیک نزدیک از سوی گروه های شبه نظامی نیابتی دنبال می کنند. آن چه که جنگ نیابتی را برای بازیگران دولتی جذاب می سازد، ترس از تلافی و اجتناب از هزینه های سنگین مشارکت مستقیم در جنگ است. از اینرو قدرت فزاینده بازیگران غیردولتی در کشمکش های منطقه ای نشان می دهد که جنگ های نیابتی می توانند در آینده رایج تر شوند.
منبع/ دیپلماسی ایرانی