آخرین اخبار
۱۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۴۳
آیا انزوای استراتژیک پیشران سیاست خارجی بوده است؟

نقدی بر ایده تنهایی راهبردی ایران

بازدید:۶۲۵
روح الله سوری در یادداشتی می نویسد: از نگاه حامیان ایده تنهایی استراتژیک ایران، کشور ایران به دلیل قرارگیری در وضعیت انزوای راهبردی باید چند راهبرد را در اولویت خود قرار دهد و یا شاید هم چاره ای جز رجوع به این راهبردها نداشته باشد. مهمترین این راهبردها، دفاع در بیرون از مرزهاست چرا که دفاع در نقطه صفر مرزی برای کشوری که دچار تنهایی استراتژیک است به شکست خواهد انجامید، به همین منظور ضرورت دارد که ایران حضور خود را به فراتر از مرزهایش انتقال دهد. به نظر می‌رسد هم مفروضات و هم نتایج ارائه شده از سوی حامیان ایده تنهایی استراتژیک ایران از استحکام چندانی برخوردار نباشد و بتوان نقدهای جدی به آن وارد ساخت.
کد خبر : ۲۹۱۰۸

 مطابق با ایده تنهایی استراتژیک، کشور ایران به دلایل و علل مختلف از جغرافیا گرفته تا مذهب و زبان، در شرایطی به سر می‌برد که هیچ اتحاد استراتژیکی با دیگر قدرت‌ها نمی‌تواند داشته باشد. به عبارت دقیق تر از نگاه حامیان این دیدگاه ایران در وضعیتی قرار دارد که بهترین توصیف برای آن انزوای استراتژیک است. اگرچه برخی این تنهایی استراتژیک را موقعیتی می‌دانند که پس از انقلاب ایجاد شده اما افراد دیگری از جمله آرش رئیسی نژاد بر این باور هستند که تنهایی استراتژیک ایران یک ویژگی تاریخی است که در طول تاریخ مهمترین پیشران سیاست خارجی ایران بوده است.

 

 

از این منظر تنهایی استراتژیک ایران یک مفروض در نظر گرفته می‌شود و سیاست خارجی ایران قبل و پس از انقلاب 57 در امتداد آن تبیین می‌شود. از همین روست که روابط ایران زمان شاه با کردهای عراق و یا شیعیان لبنان از جنس همان رابطه ای درنظرگرفته می‌شود که اکنون جمهوری اسلامی ایران در قبال گروه‌های غیردولتی و عمدتا شیعی منطقه خاورمیانه اتخاذ کرده است. از نگاه حامیان ایده تنهایی استراتژیک ایران، کشور ایران به دلیل قرارگیری در وضعیت انزوای راهبردی باید چند راهبرد را در اولویت خود قرار دهد و یا شاید هم چاره ای جز رجوع به این راهبردها نداشته باشد. مهمترین این راهبردها، دفاع در بیرون از مرزهاست چرا که دفاع در نقطه صفر مرزی برای کشوری که دچار تنهایی استراتژیک است به شکست خواهد انجامید، به همین منظور ضرورت دارد که ایران حضور خود را به فراتر از مرزهایش انتقال دهد.

 

 


به نظر می‌رسد هم مفروضات و هم نتایج ارائه شده از سوی حامیان ایده تنهایی استراتژیک ایران از استحکام چندانی برخوردار نباشد و بتوان نقدهای جدی به آن وارد ساخت.

اولین و مهمترین نقدی که می‌توان به این دیدگاه داشت این است که برخلاف تصور طرفداران این ایده، تنهایی استراتژیک مهمترین پیشران سیاست خارجی ایران نیست بلکه مهمترین پیشران سیاست خارجی ایران طی 100 تا 150 سال اخیر را باید مساله چگونگی تعریف رابطه ایران با قدرت های بزرگ درنظر گرفت. در واقعیت چگونگی رابطه ایران با قدرت های بزرگ و برداشت و تعریف تصمیم گیرندگان از جایگاه قدرت‌ها و رابطه ایران با آنها مهمترین عاملی است که به سیاست خارجی ایران شکل داده است. دغدغه اصلی سیاست خارجی ایران همیشه این بوده که چه نوع رابطه‌ای با قدرت‌های بزرگ داشته باشد: آیا باید یک رابطه متوازن و متعادل با آنها داشت یا اینکه لازم است موازنه‌ای منفی میان قدرت‌ها برقرار کرد؟ آیا نیاز به نزدیک شدن به نیروی سومی برای مهار یا کاهش تاثیرات دیگر قدرت‌ها وجود دارد؟ و نهایتا اینکه در شرایط کنونی پس از جنگ سرد، چه سیاستی باید در برابر شرق در حال ظهور و غرب داشت؟ اینها مهمترین سوالات و دغدغه‌هایی هستند که در طول تاریخ معاصر ایران مطرح بوده‌اند و سیاست خارجی ایران را از خود متاثر ساخته است. به همین خاطر حتی اگر قائل به وضعیتی تحت عنوان تنهایی استراتژیک ایران باشیم آن را نه یک علت که باید یک معلول درنظر گرفت، چرا که تنهایی استراتژیک نتیجه فقدان ارائه تعریف مناسب از سوی تصمیم گیرندگان راجع به نوع رابطه با قدرت‌های بزرگ و دقیق تر بگوییم فقدان توازن، تعادل و تنوع در روابط خارجی است.

 

نقد دوم به نتیجه گیری حامیان ایده انزوای استراتژیک برمی‌گردد. مفروض گرفته شدن انزوای استراتژیک، حامیان این ایده را به این نتیجه گیری می‌رساند که تحمیل چنین شرایطی، کشور را به سمت همکاری با گروه های غیردولتی سوق داده است. چرا که از نظر آنها دفاع در نقطه صفر مرزی جز شکست نتیجه ای به همراه نخواهد داشت. به نظر می‌رسد در اینجا حامیان دیدگاه مذکور تبیین و تجویز را با یکدیگر درهم آمیخته باشند. چرا که تمایل ایران به همکاری‌های غیردولتی را هم نتیجه تنهایی استراتژیک و امری اجتناب ناپذیر می‌دانند و هم از سوی دیگر آن را به عنوان یک تجویز برای سیاستمداران به کار می‌برند. حامیان چنین نظریه‌ای هیچ گونه شواهدی مبنی بر وجود نمونه‌های دیگر در سطح نظام بین الملل که دچار تنهایی استراتژیک شده باشند و آنها نیز تحت تاثیر فشارها و الزامات این تنهایی به فراتر رفتن از مرزهایشان متمایل شده باشند ارائه نداده اند. حتی اگر بپذیریم تنهایی استراتژیک ممکن است یک ویژگی پایدار در مورد برخی از کشورها باشد مشخص نیست که چرا و چگونه از درون آن فرارفتن از مرزها منتج شده است. آنچه در مورد این ایده می توان گفت این است که تنهایی استراتژیک بیشتر یک فرضیه آزمون نشده است تا یک نظریه. 

 

 

موضوع دیگر اینکه همکاری با گروه های غیردولتی توسط ایران همیشه در بستر انزوای استراتژیک صورت نگرفته است. دیدگاه تنهایی راهبردی ایران، سیاست های شاه در قبال کردها و شیعیان لبنان را نمونه ای از تاثیرپذیری سیاست خارجی ایران از انزوای استراتژیک و اجتناب ناپذیری فرارفتن از مرزها و همکاری با غیردولتی ها در نظر گرفته می گیرد. به نظر می رسد چنین تشابه سازی هایی با ایراداتی روبه رو باشد. اول اینکه با توجه به قرارگیری ایران پیش از انقلاب در اردوگاه غرب، سیاست همکاری رژیم شاه با کردهای عراق و ... را نباید ناشی از تنهایی راهبردی ایران محسوب کرد و دوم اینکه نمی توان میان انگیزه ها و پیشران های این روابط با انگیزه هایی که ایران پس از انقلاب را به همکاری با گروه های غیردولتی ترغیب کرده شباهتی برقرار کرد. در زمان شاه مساله رابطه با کردها و بعضا شیعیان ناشی از درک و برداشتی بوده که شاه راجع به تهدید کمونیسم و بلوک شرق علیه ایران داشته در حالی که پس از انقلاب بویژه در دهه های اول، پیشران همکاری های فرامرزی ایران، ایدئولوژی و صدور انقلاب بوده است. نقش آفرینی فرامرزی ایران پس از انقلاب را باید ناشی از ایدئولوژی آمریکا ستیزی انقلابی دانست و نه محاصره شدن ایران از سوی جبهه‌ای از متحدان درون منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، چرا که انقلاب ایران در درون خود واجد بن مایه های قوی مبارزه با امپریالیسم بوده است‌.

 

 

با توجه به آنچه گفته شد به نظر می رسد که ایده تنهایی استراتژیک قادر به ارائه تحلیل واقع بینانه‌ای از روند سیاست خارجی ایران در دروان معاصر نیست. در وهله اول باید گفت که تنهایی استراتژیک ایران عاملی ثابت و پایدار در همه دوره های تاریخی نبوده است و تلاش برای پیوند دادن برخی سیاست های پهلوی با سیاست های منطقه ای ایران پس از انقلاب و مهمتر، متاثر دانستن هر دوی آنها از یک عامل تحت عنوان انزوای استراتژیکی صرفا تلاشی است برای شواهدسازی به منظور افزایش اعتبار نظریه.  

برای تحلیل سیاست خارجی ایران معاصر به جای انزوای استراتژیک، بهتر است از مشکل تاریخی ایران در رابطه با قدرت‌های بزرگ کمک گرفته شود. در این دیدگاه مساله چگونگی رابطه با قدرت های بزرگ مساله ای عام است که ردپای آن را برخلاف انروای راهبردی در طی 150 سال اخیر در سیاست خارجی ایران می توانیم بیابیم.

در پایان به عنوان جمع بندی می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1-    انزوای راهبردی ایران یک امر تاریخی نیست

2-    انزوای استراتژیک مساله ای اجتناب ناپذیر و تحمیلی نیست که فقط باید آن را مدیریت کرد.

3-    برقراری ارتباط میان انزوای استراتژیک و حضور برون مرزی فرضیه‌ای است که نیاز به اثبات دارد. 

4-    ایجاد پیوند بین حضور و تاثیرگذاری فراتر از مرزها با ایده انزوای استراتژیک، بیشتر یک تجویز است تا یک تبیین از سیاست خارجی ایران. 

5-    مساله چگونگی رابطه ایران با قدرت های بزرگ، از توان بیشتری برای تحلیل سیاست خارجی ایران معاصر برخورداراست.

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها