این روزها صحبت از کم توجهی ایالات متحده امریکا به خاورمیانه یا غرب آسیا زیاد زده می شود. بسیاری بر این باورند امریکا دیگر توجه چندانی به خاورمیانه ندارد و می خواهد از آن خارج شود، برخی دلایل آن را جنگ های فرسوده کننده امریکا در خاورمیانه و خصومت های روزافزونی که با امریکا در منطقه می شود ذکر می کنند و می گویند امریکا چون در دو جنگ افغانستان و عراق هزینه های سنگین داد و آن طور که انتظار داشت به دستاوردهایش نرسید، پس منطقه را ترک می کند چرا که نمی خواهد دیگر بیش از این هزینه دهد و ضعیف شود. عده ای نیز می گویند که این عقب نشینی امریکا نشان دهنده ضعیف شدن آن است و برای همین دیگر توانایی لازم برای اثرگذاری بر خاورمیانه را ندارد.
در اینجا نمی خواهم طرفداران این نظر را نقد یا تایید کنم، بلکه می خواهم به نکته دیگری اشاره کنم، و آن میزان واردات نفت امریکا از خاورمیانه طی سالیان اخیر است. بنا به گزارش ها میزان واردات نفت امریکا از کشورهای خاورمیانه به چهار درصد کاهش یافته است. شاید این موضوع واضح ترین دلیل برای کاهش توجه امریکا به خاورمیانه باشد. به عبارت دیگر غرب آسیا دیگر برای امریکا جذابیت گذشته را ندارد. اگر نگاهی به سیاست های نفتی امریکا از سال 2006 تا کنون بیندازیم می بینیم که میزان واردات نفت امریکا از منطقه در آن سال ها بالای 20 درصد بود، در سال 2010 این رقم به نزدیک 16 درصد رسید، در سال 2016 این رقم در حدود 12 درصد بود و اکنون می بینیم که این رقم به حدود چهار درصد کاهش یافته است. در طول این سال ها جذابیت خاورمیانه برای امریکا روز به روز کاهش یافته است. اکنون امریکا بیشتر نفت مورد نیاز خود را از منابع داخلی و با تولید نفت صخره ای یا شیل تامین می کند و بعد از آن بیشتر نفت مورد نیاز خود را از کشورهای کانادا و مکزیک وارد می کند که هزینه حمل و نقل کمتری به امریکا دارند. حتی ایالات متحده از شریک اول نفتی عراق طی یک سال تا شش ماه گذشته به جایگاه دوم پایین آمده و در حال حاضر این چین است که به مشتری نخست نفت عراق تبدیل شده است. جالب آن که چند سالی است عربستان نیز در رده های چهارم تا پنجم تامین کنندگان نفت امریکا بوده است.
طی نیم قرن اخیر، جذابیت خاورمیانه برای امریکا همواره حول دو محور نفت و اسرائیل بوده است. حالا که تامین نفت امریکا از خاورمیانه کاهش یافته، آنچه اهمیت دارد صرفا تامین امنیت اسرائیل است که با گسیل سلاح های خود به این رژیم سعی دارد کاهش حضور خود در منطقه را مدیریت کند.
در مقابل کاهش خرید نفت امریکا از کشورهای خاورمیانه شاهدیم که چین به مشتری نخست کشورهای این منطقه تبدیل شده است. از این دریچه که بنگریم می توانیم درک کنیم که چرا چین رفته رفته می رود تا جای امریکا را در منطقه بگیرد؛ دلیل آن منبع اصلی تامین انرژی چین است. در این حالت طبیعی است که چین برای کاهش تنش ها در خاورمیانه وارد میدان شود و به مدیریت بحران های منطقه بپردازد، چرا که منافعش ایجاب می کند که عبای این مسئولیت را بر تن کند تا در امنیت تامین نیازهای انرژی اش خللی به وجود نیاید.
طبیعتا کاهش توجه به خاورمیانه از سوی امریکا باب میل اروپا نیست، چرا که اولا امنیت اروپا با امنیت خاورمیانه گره خورده چرا که در مجاورت آن واقع شده و ثانیا اروپا خود امنیتش را به امریکا سپرده است. مساله دیگر این که خاورمیانه همچنان منبع اصلی تامین انرژی اروپاست، برای همین است که می بینیم کاهش حضور امریکا در خاورمیانه بیش از همه اروپایی ها را نگران کرده است. پیمان امنیتی اوکاس که میان استرالیا، ایالات متحده و بریتانیا منعقد شده و خشم دیگر کشورهای اروپایی را برانگیخته به گونه ای که فرانسه آن را پیمانی آنگولاساکسونی بی توجه به منافع دیگر کشورهای اروپایی توصیف کرده، از همین دریچه قابل ارزیابی است؛ چرا که صرفا با انگلیس و استرالیا امضا شده و در ادامه با پیمان کواد تکمیل می شود که شامل هند، ژاپن، ایالات متحده و استرالیاست؛ به عبارت دیگر امریکا هدفی را دنبال می کند که در حقیقت منافع اروپا در آن لحاظ نشده است. این پیمان ها با هدف کنترل چین و تمرکز بر آسیا به وجود آمده در حالی که اعتنایی به خاورمیانه ندارد یا شاید به تاثیرگذاری هند بر خاورمیانه در راستای منافع امریکا بسنده کرده است.
اگر روند کاهش وابستگی امریکا به انرژی خاورمیانه تداوم یابد، چه بسا در آینده میزان وابستگی آن به این منطقه از رقم کنونی هم کمتر شود. از این دریچه می توانیم نگرانی کشورهای عربی را نیز درک کنیم که سال ها امنیت خود را در اختیار امریکا قرار داده بودند و از آن حمایت و پشتیبانی را انتظار داشتند. تحرکات اخیر عربستان سعودی و امارات متحده عربی که به نظر می رسد بر خلاف نظر امریکاست، به نوعی بیانگر این دیدگاه است. تایید این ادعا بی اعتنایی نسبی ایالات متحده به رفتارهای این دو کشور در سال های اخیر است، گویی که دیگر برای واشنگتن اهمیت ندارد که عربستان و امارات چه سیاستی در پیش می گیرند؛ بلکه مهم فقط این است که سیاستی نباشد که با منافع امریکا تناقض یا برخورد داشته باشد. البته این سیاست را نباید صرفا زاییده اندیشه های بایدن دانست بلکه باید به قبلتر برگردیم، به سال 2008 که باراک اوباما، رئیس جمهوری سابق امریکا در بیان استراتژی کلان امریکا اعلام کرد که از حالا به بعد منافع امریکا ایجاب می کند که توجه خود را از خاورمیانه معطوف به آسیا و چین کند. این سیاست از آن موقع آغاز شده و در دولت دونالد ترامپ هم ادامه یافت و اکنون نیز ادامه دارد. و انتظار هم نمی رود با تغییر دولت ها، همان طور که تا کنون دیده ایم، تغییر کند.
در این میان جایگاه ایران کجاست؟ خروج امریکا از منطقه می تواند به سود ایران باشد و باید هم ایران نهایت تلاش خود را برای بهره برداری از فرصت های خروج امریکا از منطقه ببرد. اما نکته ای وجود دارد و آن اینکه ایران تحریم است، این تحریم هم از جانب غرب و در راس آنها ایالات متحده است، موضوع ایران و غرب باید به نوعی حل شود تا ایران بتواند از این وضعیت نهایت استفاده را ببرد. اگر مشکلات ما با غرب حل نشود، چه بسا کار به جاهای باریک کشیده نشود و به رویارویی منجر نشود، اما رها شدن مشکل و بی اعتنایی به آن و معلق نگه داشتن آن، می تواند قبل از هر چیز به خود ما ضربه بزند، چرا که زیر سایه تحریم های شدید غرب در حالی که روز به روز از قدرت مانور ما کاسته می شود، باعث می شود در زمینه های مختلف از جمله اقتصادی ضعیف تر شویم و به لحاظ سیاسی نیز به قدرت های بزرگ مثل روسیه و چین وابسته تر، و این می تواند آزادی عمل و افق دید استراتژیک ما را روز به روز کاهش دهد. شکی نیست اگر مشکل ما با غرب هم حل شود، شریک نخست ما در تمامی زمینه ها چین خواهد بود، چون در منطقه ای هستیم که ضمن برخورداری از موقعیت ممتاز ژئوپلتیک، منافع کلان چین را نیز تامین می کنیم، اما وقتی به عنوان یک کشور آزاد از فشارهای اقتصادی طرف تعامل باشیم، قطعا بهتر می توانیم منافع خود را تامین کنیم. اینکه گمان کنیم مساله هسته ای، صرفا موضوع اختلافی ما با غرب است چندان واقع بینانه نیست، اختلافات ما با غرب فراگیر است، و شاید این ترفندی از سوی غرب باشد که می خواهد صرفا اختلافات ما را به موضوع هسته ای محدود کند تا به این ترتیب دائما تحت کنترل آن باشیم و در مقابل به اسرائیل علیه ما آزادی عمل بدهد. اختلافات ما با غرب باید زودتر حل شود اگر به طور جدی به دنبال استفاده از فرصت ها هستیم.
خ/8900