وقتی عضو شورای مرکزی جمعیت رهپویان، محمود سروری، از اجماع تحولخواهان بر علیرضا زاکانی سخن میگوید، پرسش نخست این است که «تحولخواهی» از کدام مدل تحول سخن میگوید؟
تحول، الزاماً با تکرار مدیران مستقر و حفظ حلقه بسته مدیران قدرتمند یکی نیست.
سروری با اشاره به «استمرار مدیریت شهری در دوره قالیباف» گویی استمرار را معادل کارآمدی میداند؛ در حالی که در تجربه تهران، استمرار اغلب به معنای تداوم ساختارهای ناکارآمد، بدهیهای انباشته، و فرسودگی اعتماد عمومی بوده است.
سخن از «اجماع تحولخواهان» بر زاکانی، اگر به واقعیت سیاسی امروز نگاه کنیم، بیشتر به انحصار جناحی در مدیریت شهری شباهت دارد تا اجماع نخبگانی.
تحولخواهی، اگر صادق باشد، باید مبتنی بر چرخش مدیریتی، تزریق تخصص و اصلاحات ساختاری باشد؛ نه صرفاً تثبیت چهرههایی که از همان ساختار قدرت برآمدهاند و چند دوره با کارنامهای متناقض در میدان حضور دارند.
استمرار در مدیریت، بدون نقد دورههای پیشین، معنایی جز تکرار خطای حساب شده ندارد. همان ساختار بودجهای، همان مدل استخدام رانتی، همان پروژههای ناتمام و نگاه سیاسی به عمران شهر.
تحول، زمانی معنا پیدا میکند که حلقه تصمیمسازی از شورا تا شهرداری باز شود و مدیریت شهری بر پایه پاسخگویی، نه وفاداری جناحی، بنا گردد.
اگر قرار باشد تهران بار دیگر در مدار «مدیریت سیاسی ـ نه تخصصی» بچرخد، نام زاکانی نه نماد تحول، بلکه نشانه تثبیت قدرت یک جناح بر مدیریت خدمات شهری است.
شهر نیازمند سیستم فکری تازه، بودجهریزی شفاف، و ارادهای برای بازسازی سرمایه اجتماعی است؛ نه تکرار چهرههایی که سالها در همان مدار بودهاند.