آخرین اخبار
۳۰ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۲
نقطه آغازین اصلاحات توسط دربار قاجار و حرکت ایران به سوی مدرنیته

میرزا مسیح مجتهد و الکساندر گریبایدوف

بازدید:۸۹
عباس ترابی در یادداشتی به ماجرای گریبایدوف و وضعیت امپراطوری روسیه در دوره تزار نیکلای اول می‌پردازد.

نویسنده: عباس ترابی، حقوقدان و دانشجوی دکتری روابط بین الملل، گرایش سیاست و امنیت بین الملل، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران 

 بعد از شکست ایران در جنگ دوم با روسیه و انعقاد عهدنامهٔ ترکمانچای در بیست و یکم بهمن/دلو (۱۲۰۶) شمسی برابر با دهم فوریه (۱۸۲۹) میلادی فی مابین عباس میرزا ولیعهد فتحعلی‌شاه قاجار و الکساندر گریبایدوف، عضو ارشد مذاکرات صلح ترکمانچای و خواهرزاده ژنرال ایوان پاسکوویچ فرمانده جنگ دوم ایران و روس، که کار نگارش عهدنامه را نیز به عهده داشت؛ با سفارش پاسکوویچ، تزار نیکلای اول (۱۸۵۵-۱۸۲۵) امپراطور روسیه، لهستان و فنلاند جهت قدردانی از گریبایدوف و پاداش انجام مذاکرات موفق علاوه بر اعطای چهل هزار روبل وی را بعنوان فرستاده فوق‌العاده (Envoy Extraordinary) و وزیر مختار (Minister Plenipotentiary) روسیه در ایران منصوب کرد.

لازم به ذکر است که از منظر حقوق بین الملل، وزیر مختار ریاست هیأت دیپلماتیک (Head of Legation) کشور متبوع خود را در کشور میزبان بر عهده داشت و یک رتبه پایین تر از سفیر بود و محل اقامت وزیر مختار نه بعنوان سفارت (Embassy)، بلکه با عنوان "نمایندگی" (Legation) نامیده می شد. بر اساس سیستم رتبه‌های دیپلماتیک--که به تازگی توسط کنگره وین (۱۸۱۵) و بعد از شکست ناپلئون ایجاد شده بود--"فرستاده" (Envoy) دیپلمات درجه دوم اما تام الاختیاری بود که اختیار کامل برای نمایندگی دولت متبوع (تابعه) خود را داشت. با این حال فرستادگان تام الاختیار، همچون سفرا نه به عنوان نماینده شخصی پادشاه بلکه بعنوان مقام های قانونی و از جانب کشور و دولت متبوع خود خدمت می‌کردند 

ذکر این نکته نیز ضروری است که تا نیمه اول قرن بیستم، اکثر مأموریت‌های دیپلماتیک هیأت هایی بودند که توسط دیپلمات‌های دارای رتبه "فرستاده" Envoy رهبری می‌شدند و سفیران فقط فی مابین قدرت‌های بزرگ، متحدین نزدیک و سلطنت‌های مرتبط رد و بدل می‌شد و چون روسیه و بریتانیا پادشاهی قاجار را در موضع ضعف می دیدند تنها به اعزام وزیر مختار اکتفا می کردند و الکساندر گریبایدوف فرستاده روسیه و سر جان مک دونالد کینِر Sir John Macdonald Kinneir فرستاده دربار لندن بجای سفیر به ایران اعزام شدند. جالب تر اینکه پاسکوویچ با وساطت همین وزیر مختار انگلستان بود که به معاهده ترکمانچای رضایت داد. در حقیقت مذاکرات اصلی ترکمانچای فی مابین گریبایدوف و مک دونالد انجام شد و میرزا ابوالحسن خان ایلچی و اللهیار خان آصف الدوله صدراعظم بعنوان فرستادگان فتحعلی‌شاه از طریق مک دونالد کینر در جریان مذاکرات قرار می گرفتند.

اما الکساندر گریبایدوف Alexander Griboyedov بعنوان یک نمایشنامه نویس و دیپلمات ماجراجوی روسی با ایران عهد قاجار بیگانه نبود. وی حدود ده سال پیش از ترکمانچای با ایران عهد قاجار آشنا شده بود و اولین ماموریت دیپلماتیک خود را بعنوان منشی هیأت "نمایندگی" سیاسی روسیه در ایران گذراند و در سال ۱۱۹۷ شمسی به مدت هشت ماه در تبریز و طهران به انجام وظیفه پرداخت. گریبایدوف که گویی سرشت او با ایران تنیده شده بود؛ در سال ۱۱۹۸ و این بار به مدت یک سال و دو ماه و با ارتقاء سمت بعنوان کاردارِ هیأت "نمایندگی" دولت متبوعش در ایران که ریاست آن را ژنرال الکسی پترویچ یرمولوف بر عهده داشت؛ خدمت کرد و دوباره به سن پطرزبورگ فرا خوانده شد. بار سوم نیز گریبایدوف در معیت ژنرال یرمولوف به قفقاز آمد و در آنجا مراودات او با جامعه ایرانی بار دیگر ادامه یافت. 

در این نوبت اما همدستی این دیپلمات جوان در کودتا علیه تزار الکساندر اول (۱۸۲۵-۱۸۰۱) عمر ماموریت او را کوتاه نمود و گریبایدوف برای محاکمه به سن پطرزبورگ فراخوانده شد و چهار ماهی را در زندان گذراند. با مرگ الکساندر اول و جانشینی برادر کوچکتر او نیکلای اول به امپراطوری روسیه و با وساطت ژنرال پاسکوویچ که نزد امپراطور جوان و تازه به تخت نشسته بسیار محبوب بود؛ جرم خواهرزاده خطاکار مورد عفو تزار جوان واقع شد و گریبایدوف برای چهارمین مرتبه عازم ایران گردید. در ماموریت چهارم، او در سمت منشی دایی خود یعنی ژنرال پاسکوویچ در جنگ دوم ایران و روسیه از ابتدا تا انتهای جنگ حضور داشت و به اندوخته های خود در خصوص خلقیات ایرانیان می افزود.

بدین ترتیب، گریبایدوف که گویی دست تقدیر شتابان او را به سوی مرگ در ایران سوق می داد؛ برای پنجمین مرتبه و با در اختیار داشتن عالی ترین مقام دیپلماتیک یعنی وزیر مختار تام الاختیار امپراطوری روسیه با کبر، نخوت و غرور و به منظور اجرای مفاد عهدنامهٔ ترکمانچای The Treaty of Turkmenchay راهی دربار قاجار شد. انتشار خبر انتصاب گریبایدوف به مقام وزیر مختار، رئیس پیشین او یعنی ژنرال الکسی پترویچ یرمولوف، از فرماندهان جنگ با ایران که در قفقاز از نزدیک شاهد سوء رفتار گریبایدوف با ایرانیان بود را بر این داشت تا دیپلمات خودخواه و لجوج را به بردباری و عطوفت با ایران توصیه کند و از او بخواهد تا در مواجهه با ایرانیان مواظب باشد ملت شکست خورده را خانه خراب نکند؛ ولی گریبایدوف که به خیال خود شناخت کاملی از خلقیات ایرانیان داشت در پاسخ گفته بود ایرانی جماعت تنها در برابر زور خاضع است.

فلذا وزیر مختار تام الاختیار و ستیزه جو به بهانه اجرای ماده سیزدهم از مفاد عهدنامه که خود در هنگام مذاکرات صلح آن را بطور غیر قانونی به هیأت ایرانی تحمیل کرده بود و آن "عطف به ماسبق" نمودن قانون تابعیت با هدف بازگرداندن اتباع گرجی و ارمنی از ایران به روسیه بود؛ وارد طهران شد. در حالی که گرجستان و ارمنستان تا پیش از عهدنامه ترکمانچای بخشی از خاک ممالک محروسه پادشاهی ایران بودند و قید این نکته غیرقانونی و ناعادلانه در بند سیزدهم از معاهده ترکمانچای مبنی بر بازگرداندن اتباعی که تا همین چند ماه پیش ایرانی بودند مصداق "عطف به ماسبق" Ex Post Facto شدن قانون تابعیت بود که البته هنوز در آن روزگار نظم و نسق خاصی نداشت.

با این اوصاف، گریبایدوف ضمن اجرای مفاد مرتبط با دریافت غرامت و استرداد اسرای روسی، بدون اذن رجال و درباریان ایرانی، دستور شناسایی ارمنی‌ها و گرجی‌های مقیم تهران و به ویژه زنان را صادر نمود و ایشان را با وجود اینکه به عقد مسلمانان درآمده و خود نیز به آیین اسلام درآمده و دارای چندین فرزند بودند؛ از حرم تجار، اعیان و اشراف و درباریان بیرون کشیده و به سفارت روسیه برده و مجبور به ترک اسلام نمود. ورود بی اذن و اجازه مأموران وی به منازل تجار، اشراف و درباریان به بهانه یافتن زنانی که تا همین چند وقت پیش ایرانی بودند و بواسطه ترکمانچای اینک اتباع روسیه قلمداد می شدند؛ مصداق ظلم و ستم و تحمیل مشقت و ضرر و زیان به اتباع ایرانی بود که مطابق قاعده "لا ضرر ولا ضرار فی الاسلام" و همچنین قاعده قطعی و مسلم "لاحرج" مقابله با آن و نفی ضرر و حرج واجب کفایی برای مسلمانان بود. با این اوصاف، دادخواهی زنان گرجی محبوس درون سفارت روسیه از اهالی طهران و فقهای شهر خشم ملت را برانگیخت.

در این میان میرزا مسیح مجتهد استرآبادی، از فقهای معروف تهران و از شاگردان میرزای قمی--فقیه بزرگی که بواسطه نگارش کتاب "قوانین الاصول" به صاحب قوانین مشهور بود و در رساله "ارشادنامه" بر اندیشه سیاسی قدرت دوگانه سلطان (امامت و سلطنت) در عصر غیبت تاکید کرده و بر الهی بودن منصب شاهی و ظل اللهی سلطان باور داشت-- از طریق رابطین خود به گریبایدوف پیغام داد که زنان مسلمان گرجی باید فوراً آزاد شوند. اما برخورد زننده گریبایدوف با رابطین میرزا و خودداری از آزاد ساختن زنان عقدی مسلمین باعث شد تا میرزا مسیح برای نجات ایشان با استناد به دو قاعده فقهی "نفی سبیل" (نفی سلطه کافر بر مسلمان) و "نفی حرج" اقدام به صدور "فتوا" کند.

با صدور فتوای میرزا و در اولین سالگرد امضای عهدنامه ترکمانچای، بازار تهران تعطیل و سیل جمعیت روانه "نمایندگی" روسیه در محله باغ ایلچی شده و ساختمان نمایندگی توسط جمعیت محاصره گردید و هر چه حاکم طهران سعی کرد تا معترضین را پراکنده کند بی فایده بود. خشم ملت اما زمانی شعله کشید که قزاق هایی که مسئولیت حفاظت از نمایندگی را بر عهده داشتند اقدام به تیراندازی به سوی مردم کردند و کودکی ۱۴ ساله که در میان معترضین حضور داشت کشته شد. این اقدام منجر به حمله مردم به نمایندگی و کشته شدن گریبایدوف وزیر مختار روسیه تزاری در روز چهارشنبه ششم شعبان (۱۲۴۴) قمری برابر با یازدهم فوریه (۱۸۲۹) میلادی و بیست و دوم دلو/بهمن (۱۲۰۷) شمسی شد.

متعاقب کشته شدن گریبایدوف، با اصرار تزار نیکلای اول که بعد از مرگ برادر بزرگ تر خود تزار الکساندر اول در سال ۱۸۲۵ به تخت نشسته بود و در چهارمین سال حکمرانی خود همچنان درگیر جنگ با ایران و عثمانی بود؛ مقرر شد تا میرزا مسیح به عتبات عالیات تبعید شود. لکن از آنجایی که اولاً روسیه درگیر جنگ بالکان با عثمانی بود و تمایلی به درگیری مجدد با ایران نداشت و از طرفی نیز دبیر اول سفارت "مالتسف" که از این واقعه جان سالم به در برده بود به تزار گزارش بدرفتاری گریبایدوف با ایرانی ها را ارسال نموده بود؛ لذا تزار ترجیح داد با قرار تبعید میرزا مسیح به نجف و پذیرفتن هیأت دیپلماتیک به سرپرستی خسرو میرزا، هفتمین پسر عباس میرزا، ماجرای قتل گریبایدوف خاتمه یابد.

اما پیش از تبعید میرزا مسیح که حدود شش ماه و تا روز جمعه بیستم ماه صفر سال (۱۲۴۵) قمری برابر با سی ام امرداد/اسد (۱۲۰۸) شمسی به تعویق افتاد، در همان بهمن/دلو (۱۲۰۷) خورشیدی و بلافاصله بعد از قتل گریبایدوف در تهران، هیأتی دیپلماتیک به سرپرستی خسرومیرزا به روسیه سفر کرد تا پیام عذرخواهی و دوستی شاه ایران را به امپراتور جوان روسیه نیکلای یکم که شعار ارتش او جنگ "برای خدا، تزار و سرزمین پدری" For Faith, Tsar and Fatherland و با هدف توسعه طلبی ارضی در سرزمین‌های ایران و عثمانی مشغول جنگ بود؛ تسلیم نموده و از بروز خصومت تازه جلوگیری نماید. این هیأت در بهار سال ۱۲۰۸ خورشیدی به روسیه رسید و به گرمی مورد استقبال قرار گرفت و مأموریتش قریب یک سال به طول انجامید.

در این مدت اعضای هیأت دیپلماتیک ایرانی که دو تن از اولین تحصیل‌کردگان ایرانی مقیم فرنگ یعنی میرزا صالح شیرازی و میرزا بابا افشار نیز در بین آنان بودند در شهرهای مختلف از مؤسسات آموزشی و کارگاه‌های صنعتی روسیه بازدید کردند. ماحصل این سفر برای ایرانیان سفرنامه‌ای دیپلماتیک به نام سفرنامهٔ خسرو میرزا بود که به قلم منشی هیئت یعنی میرزا مصطفی خان افشار به تحریر درآمد. در این سفرنامه علاوه بر جزئیات بازدیدها و ملاقات‌ها، هیأت ایرانی توجه خود را مصروف مشاهده پیشرفت‌های امپراطوری روسیه و سیستم آموزشی و مدارس آن نموده و میرزا مصطفی خان افشار از لزوم ایجاد مؤسسات مشابه در ایران نوشت. جالب تر اینکه میرزا تقی‌خان فراهانی ۲۲ ساله که بعدها به نام امیرکبیر شناخته شد در این مأموریت دیپلماتیک در مقام منشی حضور داشت و بیست سال بعد زمانی‌ که به مقام صدارت عظمی رسید طرح مدرسهٔ نظامی جدید یعنی دارالفنون را مشابه آنچه در این سفرنامه پیشنهاد شده بود عملی ساخت. هیأت اعزامی دربار قاجار در جریان این مأموریت الماس ۸۸ قیراطی شاه، الماس گران‌بهایی که از غنائم نادرشاه بزرگ از جنگ هندوستان به شمار می رفت را به نیکلای یکم تزار روسیه پیشکش کردند.

اما اوضاع امپراطوری روسیه، لهستان و فنلاند در طول دوران سی ساله سلطنت تزار نیکلای اول همچون سال های اول حکمرانی او و به مانند جنگ با ایران با فتوحات گسترده ارضی قرین نبود. شورش دسامبریست‌ها در اولین روزهای به تخت نشستن او تأثیر بزرگی بر آینده حکومت سی ساله او گذاشت. نیکلای اول بعد از سرکوب کودتای ارتش موسوم به (The Decemberist's Revolt) به تدریج به این نتیجه رسید که آنچه در اوان سلطنتش رخ داد مشیت الهی بود. پس او مصمم شد که از جانب خداوند مأمور شده است تا با "آفت انقلابی گری" The Revolutionary Disease نه تنها در مملکت خود، بلکه در سرتاسر اروپا نیز مبارزه کند. چرا که به زعم تزار جوان شورش دسامبریست‌ها بخشی از یک شورش همه جانبه علیه سلطنت های اروپایی بود که با خواست الهی سرکوب شد.

بدین ترتیب بود که تزار جوان مأموریت الهی حفظ سلطنت های اروپایی در برابر خطر انقلاب را در سه دهه آینده حکمرانی خود، وظیفه اصلی خویش شمرد و تمامی توان امپراطوری را در راه حفظ سلطنت های اروپایی مصروف داشت. چرا که معتقد بود حفظ صلح و قدرت استوار پادشاهی های اروپایی به نفع روسیه است. بنابراین با شروع انقلاب های ۱۸۳۰ و ۱۸۴۸ در اروپا تزار روسیه به هر جای اروپا که در خطر سقوط قرار می گرفت؛ لشگرکشی کرده و انقلابیون را سرکوب می نمود. اینجا بود که مطبوعات اروپایی از تزار روس بعنوان "ژاندارم اروپا" The Gendarme of Europe یاد کردند. خصوصا با وقوع انقلاب در امپراطوری اطریش-مجارستان، امپراطور فرانتس جوزف از تزار روس درخواست کمک کرد و نیکلای اول یکصد و هفتاد هزار نیروی نظامی به وین گسیل داشت و انقلابیون را سرکوب کرد.

اگرچه تزار با مشت آهنین خود مانع از سقوط لهستان و فنلاند در انقلاب ۱۸۳۰ بدست انقلابیون شد و کنترل روسیه را بر این سرزمین ها حفظ کرد و در انقلاب های ۱۸۴۸ مانع از سقوط امپراطوری اطریش-مجارستان شد و از انتشار اندیشه انقلابی گری در مرزهای امپراتوری روسیه ممانعت بعمل آورد؛ اما نیکلاس اول که همچنان مفتون قدرت ارتش خود شده بود با تخمین بیش از حد قدرت خود رهسپار جنگ با امپراتوری عثمانی موسوم به جنگ کریمه The Crimean War در پنجم اکتبر ۱۸۵۳ شد. اما در این جنگ بود که ائتلاف امپراطوری دوم فرانسه، انگلستان و پادشاهی ساردینیا را پیش روی خود دید که از خوف سقوط عثمانی بدست روسیه به یاری سلطان عبدالمجید اول شتافته بودند. 

در میانه جنگ و در دوم ماه مارس ۱۸۵۵ اما تزار نیکلای اول در سن پطرزبورگ درگذشت و شکست سختی که به نیروهای ارتش روسیه در پایان این نبرد وارد آمد را ندید. بعد از مرگ تزار جنگ یک سال دیگر نیز ادامه یافت و در نهایت امپراطور جدید روسیه الکساندر دوم با پذیرش شکست خفت بار و امضای معاهده پاریس در سی ام ماه مارس ۱۸۵۶ به جنگ دو و نیم ساله پایان داد. امپراطوری عثمانی نیز در جریان همین کنفرانس صلح پاریس و با حمایت بریتانیا و فرانسه بعنوان عضو رسمی "کنسرت اروپا" The Concert of Europe پذیرفته شد. در نتیجه‌ی چنین لشگرکشی هایی بود که اقتصاد امپراتوری به تدریج در طول سی سال متزلزل شد، تجهیزات ارتش فرسود و از بین رفت، سیستم حمل و نقل روسیه دچار استهلاک جبران ناپذیر شده و بروکراسی اداری تزار که روزگاری او را پدر بروکراسی روسیه The Father of Russian Bureaucracy می نامیدند به فساد و ناکارآمدی دچار و در اختلاس غرق شد.

تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها