۰۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۴:۵۸
گفتگو با سرهنگ رابعه جوانبخت رئیس اداره تصادفات تهران / او با دیدن صحنه‌های دلخراش شانه خالی نمی کند
بازدید:۴۳۸۰
همه تصادفات و سوانح رانندگی در تهران به یک ساختمان منتهی می‌شود؛ «قرارگاه مرکزی پلیس راهور تهران در خیابان آزادی». در این ساختمان اما یکی از اتاق‌ها کانون اصلی بررسی تصادفات به حساب می‌آید؛ اتاقی در طبقه سوم که تابلوی «اداره تصادفات» کنار آن نصب شده است.
کد خبر : ۱۷۸۵۴

به گزارش صد آنلاین ، همه تصادفات و سوانح رانندگی در تهران به یک ساختمان منتهی می‌شود؛ «قرارگاه مرکزی پلیس راهور تهران در خیابان آزادی». در این ساختمان اما یکی از اتاق‌ها کانون اصلی بررسی تصادفات به حساب می‌آید؛  اتاقی در طبقه سوم که تابلوی «اداره تصادفات» کنار آن نصب شده است.

 

 


وجود اینکه افسران باسابقه زیادی در پلیس راهور تهران حضور دارند، اما از حدود ۴‌ماه قبل خانمی با درجه سرهنگی بر صندلی ریاست این اداره تکیه زده و با دقت زنانه‌اش همه تصادفات رخ داده در تهران را تحت نظر دارد. سرهنگ رابعه جوانبخت، ۴۴ساله، دارای مدرک فوق‌لیسانس روانشناسی و رئیس اداره تصادفات پلیس راهور تهران چند روز قبل مقابل خبرنگار نشست و از چگونگی پلیس‌شدنش و طی‌کردن دوره‌های سخت تا دشواری‌های این کار و کارشکنی‌هایی که در کارش می‌شود گفت. گفت‌وگوی ما با سرهنگ جوانبخت در شرایطی انجام شد که بی‌سیم او کنار دستش قرار داشت و یک گوش‌اش به سؤالات ما و گوش دیگرش به بی‌سیم بود تا حوادث شهر را رصد کند.

چطور شد که بین مشاغل مختلف تصمیم گرفتید پلیس شوید؟


سال ۱۳۸۲از طرق کنکور سراسری جذب دانشکده افسری پلیس زن شدم و جزو نخستین دوره پس از انقلاب بودم. من و حدود ۱۰۰نفر دیگر از هم‌دوره‌ای‌هایم بعد از گذراندن ۴سال زندگی دانشگاهی در محیط دانشکده افسری نخستین خانم‌هایی بودیم که درجه‌دار شدیم. در این دوره آموزش‌های نظامی هم مثل آقایان طی کردیم. نگهبانی با ژ۳، تیراندازی با اسلحه، مشق صف جم و.... قبل از آن من رشته‌های خوبی هم در دانشگاه قبول شده بودم اما با توصیه پدرم وارد دانشکده افسری شدم و ۴سال زندگی شبانه‌روزی را در آنجا تجربه کردم. همه روزهای هفته در دانشکده بودیم و فقط آخر هفته‌ها اجازه رفتن به خانه را داشتیم که خیلی سخت بود. با این حال برای رسیدن به هدف‌مان تلاش می‌کردیم. در آنجا تجربه‌هایی را به‌دست آوردم که بیرون از آنجا ممکن نبود. مثلا تجربه راپل، تیراندازی، اسکی حرفه‌ای و... من دوست داشتم گرایش کشف علمی جرم بروم اما با راهنمایی پدرم در نهایت وارد گرایش راهنمایی و رانندگی شدم. از دانشگاه خاطرات زیادی دارم؛ مثلا ما باید شب‌ها نگهبانی می‌دادیم. یک طرف ما دادگاه انقلاب بود و سمت دیگر زندان قصر و شرایط سختی وجود داشت. سرانجام سال‌های دانشگاه با هر فراز و نشیبی که بود، گذشت.

بعد از پایان دانشکده افسری نخستین شغل‌تان در نیروی پلیس چه بود؟

بعد از فارغ‌التحصیلی در دانشگاه، کار پژوهش را شروع کردم و همزمان با تعدادی از هم‌دوره‌ای‌ها نشریه تخصصی پلیس زن را برای نخستین مرتبه منتشر کردیم. بعد از مدتی در منطقه۸پلیس راهور به‌عنوان رئیس تصادفات مشغول به‌کار شدم و وظیفه بررسی کروکی‌های ترسیمی را بر عهده داشتم. درجه‌ام سروان بود و به لحاظ درجه‌ای پایین‌تر اما به لحاظ جایگاه از همکاران آقایی که مراجعه می‌کردند بالاتر بودم. کارم خیلی خوب پیش می‌رفت. در ادامه هم رئیس اداره تصادفات منطقه ۴شدم که منطقه وسیعی بود و از بومهن تا پاسداران را شامل می‌شد. روز اول به دفتر رئیس منطقه رفتم و احترام نظامی گذاشتم اما رئیس اصلا سرش را هم بالا نیاورد. این برخورد باعث شد ابتدا  از کار در آنجا  انصراف دهم و... اما در ادامه رابطه خوبی با رئیس پیدا کردم و کارم را در آنجا ادامه دادم و موفق بودم.

اولین صحنه تصادف فوتی که دیدید را به‌خاطر دارید؟

بله. در نخستین صحنه تصادف فوتی که همراه با رئیس رفتم صدای بی‌سیم جناب سرهنگ را می‌شنیدم. از مرکز با دوربین صحنه را می‌دیدند. گفتند جناب سرهنگ این خانم چه‌کار دارد که رفته بالای سر جنازه. بکشیدش کنار. رئیس گفتند که ایشان خانم جوانبخت، رئیس تصادفات منطقه و در حال بررسی صحنه هستند و مرکز عذرخواهی کرد.

به‌عنوان یک خانم با صحنه‌های دلخراش در تصادفات چطور کنار می‌آیید؟

برخی دوستان فکر می‌کردند که من با دیدن صحنه‌های دلخراش تصادف از کار شانه خالی می‌کنم و گاهی بعضی از همکاران سعی می‌کردند که مانع‌تراشی و اذیت کنند. مثلا وقتی از صحنه تصادف برمی‌گشتم می‌گفتند چطور می‌توانی ناهار بخوری؟ یا اینکه می‌خواستند من را امتحان کنند، کروکی تصادف نشانم می‌دادند و می‌گفتند نظر بده. اما بعد از مدتی فهمیدند که من در کارم جدی و با انگیزه هستم.۹سال در منطقه ۴کار کردم و جای‌جای این منطقه را با حوادث و تصادفاتش می‌شناختم. بعد از مدتی فهمیدم که من با بسیاری از خانم‌های دیگر خیلی تفاوت دارم. چون در جمع‌ها حرف‌های من با بقیه متفاوت بود. من تجربیات تلخی داشتم و نگاهم نسبت به زندگی عوض شده بود.

در این مدت چه تجربه‌هایی به‌دست آوردید؟

زمانی که سردار رحیمی، فرمانده راهور تهران بودند من را صدا کردند و گفتند برای اخبار راهور می‌خواهیم از شما استفاده کنیم. چون هم دانش کار را دارید و هم بیان‌تان خوب است. مدتی آموزش دیدم و بعد از مدتی چندین برنامه خبری زنده در شبکه‌های مختلف تلویزیون داشتم و گویندگی به شغل دوم من تبدیل شد. حدود ۶سال این کار را انجام می‌دادم. آن زمان خانم آزاده نامداری مستندی از یک روز زندگی من ساخت که بازتاب خوبی داشت.

در ادامه چه سمت‌هایی را در پلیس برعهده گرفتید؟

بعد از مدتی جانشین اداره تصادفات شدم و در ادامه به سمت رئیس مرکزصدور مجوز فعالیت‌های عمرانی منصوب شدم که در هرجای تهران قرار بود حفاری و کار عمرانی شود من باید مجوز آن را صادر می‌کردم. این نخستین بار بود که مجوزهای پلیس با امضای یک خانم صادر می‌شد. از بهمن‌ماه سال ۱۴۰۱هم رئیس اداره تصادفات تهران شدم.


خیلی‌ها معتقدند که کار پلیس‌های زن به نوعی تشریفاتی است؛ آیا موافقید؟

نه اینطور نیست. وقتی من در صحنه‌های تصادف حاضر می‌شوم با همه وجود کارم را انجام می‌دهم. بارها شد که من نکاتی را در صحنه تصادف دیدم که همکاران آقا ندیده بودند و تعجب می‌کردند و این موضوع ناشی از نگاه جزئی‌نگر و دقیق خانم‌هاست.

برخورد همکاران مرد و ارباب‌رجوع با یک پلیس زن چگونه است؟

ارباب‌رجوع‌ها برخورد خیلی خوبی دارند. انگار که وقتی یک خانم را در این جایگاه می‌بینند بیشتر اعتماد می‌کنند. اما همکاران مرد ابتدا به کارم اطمینان کامل نداشتند تا اینکه به‌تدریج من و سایر خانم‌ها را به‌عنوان همکار قبول کردند. من از ۶صبح تا ۶عصر کار می‌کنم. اما همه‌اش هم کار نیست و بخشی از انرژی برای مقابله با حاشیه‌ها از بین می‌رود. اینجا چیزی آسان به‌دست نمی‌آید.

تلخ‌ترین صحنه تصادفی که در آن حضور پیدا کرده‌اید چه صحنه‌ای است؟

تصادفی فوتی در خیابان پاسداران بود. وقتی وارد خیابان شدم از دور صدای زنی را شنیدم که گریه می‌کرد. او همسر نگهبان یکی از برج‌ها و اهل افغانستان بود. کودک یک‌ساله‌اش چهاردست و پا وارد پارکینگ شده و یکی از ساکنان هنگام خارج‌کردن خودرویش از پارکینگ بچه را ندیده و او را زیر گرفته بود؛ صحنه دلخراشی بود. همه گریه می‌کردند. مادر، بچه را بغلش گرفته بود و او را تحویل نمی‌داد و ناله سوزناکی داشت. با او صحبت کردم و به زحمت توانستم بچه را از او بگیرم. این یکی از تلخ‌ترین صحنه‌ها بود.

خودتان رانندگی‌تان خوب است؟

بله خوب است و خیلی محتاط هستم. در رانندگی هم همیشه فرصت را به دیگر رانندگان می‌دهم چون می‌گویم هرقدر هم که احتیاط کنم نمی‌دانم طرف مقابل چطور رانندگی می‌کند. رانندگی در تهران خیلی سخت است. چون با رانندگانی بسیار سربه هوا روبه‌رو هستیم. بخشی از آنها عصبی و پرخاشگر هستند و خیابان‌ها را صحنه‌ای برای برتری‌جویی می‌بینند. مشکلات فرهنگی هم در این زمینه زیاد داریم و هرقدر هم که اعمال قانون شود فایده‌ای ندارد.

تا به حال خودتان تصادف کرده‌اید؟

 بله. من یک پژو ۲۰۶دارم که ۲مرتبه تصادف کرده‌ام. یک مرتبه فرعی به اصلی بود و دفعه دیگر هم یک ماشین از پشت با ماشینم تصادف کرد. هر دو خسارتی بود و من مقصر

 نبودم.

اگر شما تصادف کنید چه‌کسی به تصادف رسیدگی می‌کند؟

همکارانم می‌آیند و کاری ندارند که من رئیس اداره تصادفات هستم یا سمت دیگری دارم. چون نمی‌شود که حق افراد را پایمال کرد. از طرفی خودرو بیمه است که به راحتی از بیمه استفاده می‌شود.

و اما صحبت پایانی؟

جا دارد از حمایت‌های سردار حمیدی رئیس پلیس راهور وقت که به من اعتماد کردند تشکر کنم. نکته دیگر اینکه زندگی خیلی بی‌ارزش است و آدم‌ها فرصت‌شان برای زندگی کم است. به همین دلیل سعی می‌کنم از بودن در کنار خانواده‌ام با تمام وجود لذت ببرم. هفته قبل یک تصادف فوتی در بزرگراه خرازی گزارش شد که آقایی جانش را از دست داده بود. وقتی من رسیدم سر صحنه دیدم که این مرد کیف غذایش کنارش است. ماست و غذایش هنوز سرد بود. همسرش غذای مفصلی برای او گذاشته بود اما او فرصت نکرد غذایش را بخورد. زندگی همین قدر کوتاه است.

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها