صد آنلاین | مشرق نوشت: «سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم. مذاکره میکنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است». این جملات بخشی از سخنان اکبر هاشمی رفسنجانی در گفتوگویی با فصلنامه مطالعات بینالمللی است. او تصور میکرد که اگر هر یک از طرفین موضع طرف مقابل را پذیرفت همه چیز تمام است؛ در حالی که این همه ماجرا نیست!
طی تاریخ چهل و چندساله گذشته مسؤولان اجرایی جمهوری اسلامی ایران با هدف جلب اعتماد و از بین بردن دیوار بیاعتمادی سعی داشتند تا معمای رابطه ایران و آمریکا را حل کنند اما آمریکاییها آن طور که آنها میخواستند رفتار نکردند.
به این موارد توجه کنید:
دولت خوشخیالها
آقای مهندس مهدی بازرگان در مدت مسؤولیت خود پیدرپی در صدد جلب حمایت مقامات آمریکایی بود. در یکی از اسناد لانه جاسوسی به تقلای مهندس بازرگان برای تقویت روابط با آمریکا اشاره شده و آمده است: «بازرگان پایبندی شخصی خود را به روابط حسنه ایالات متحده آمریکا و ایران تأکید کرد و همچنین تمایل دولت موقت ایران را برای روابط اقتصادی حسنه و حتی توسعهیافته با ایالات متحده مورد تأکید قرار داد» (ج ۲: ۴۵۱)؛ در همین سند تصریح شده که بازرگان پیش شرط دادن انتصاب دکتر ابراهیم یزدی به پست وزیر خارجه را برقراری روابط حسنه با آمریکا قرار میدهد! بازرگان به قدری خوش باور است که خطاب به مقامات آمریکایی عنوان میکند: اگر حکومت ایالات متحده اطلاعاتی دارد که به ما کمک خواهد کرد که از استقلال خود در مقابل دشمنان دفاع کند ما قدردانی خواهیم کرد اگر شما این اطلاعات را به ما برسانید (ج ۲: ۴۵۱-۴۵۲).
با این حال دولت بازرگان نتوانست تسلیحات پیشخرید شده و اموال بلوکه شده ایران را از آمریکا به ایران منتقل کند و به تعبیر خودش او فقط از آمریکاییها وعده شنید!
ناکامی رئیس جمهور مزور
بنیصدر به عنوان اولین رئیس جمهور ایران، سیاست دوگانهای را در قبال آمریکا در پیش گرفت. او در افکار عمومی یک چهره ضدآمریکایی از خود به نمایش گذاشت اما در پشت پرده برای رهایی جاسوسان آمریکایی دست و پا میزد. کارتر در خاطراتش نقل میکند: نامهای را که به امضای بنیصدر و قطبزاده رسیده بود، آوردند و نشان دادند که در پی یافتن راهی برای آزادی گروگانها هستند (کارتر، ۱۳۹۰: ۱۰۰). البته پس از آزادی گروگانها، علیرغم همه وعدهها آمریکا، مبنی بر عدم دخالت در امور داخلی ایران و آزادسازی اموال و تسلیحات خریداری شده ایران، باز هم هیچکدام از وعدهها عملی نشد!
کلاه گشادی که بر سر هاشمی رفسنجانی رفت
در برهه دیگر، در روز ۲۴ شهریور ۱۳۶۸ معاون امور سیاسی دبیر کل وقت سازمان ملل وارد فرودگاه مهرآباد شد. مقصد، پاستور و هدف، دیدار با رئیس جمهور وقت هاشمی رفسنجانی بود. مقرر شده بود دیدار به کلّی سرّی باشد. به همین دلیل مترجم این مکالمه دو نفره «جواد ظریف» دیپلمات ارشد ایرانی بود تا خبری از آن به بیرون درز نکند.
هاشمی رفسنجانی انتظار داشت در ازای کمک تهران به آزادسازی گروگانهای غربی و آمریکایی در لبنان، «دارایی بلوکه شده ایران» آزاد و «غرامت خانواده شهدا در جریان سرنگونی هواپیما مسافربری توسط ناو آمریکایی» پرداخت شود.
حسین موسویان در خاطرات خود در این رابطه به گزارهای مهم بدین مضمون اشاره کرده و مینویسد: هاشمی رفسنجانی بر این باور بود که شعار بوش پدر یعنی «حسن نیت در برابر حسن نیت» میتواند به صلحی دائم با ایالات متحده منجر شود. اما آیتالله خامنهای عمیقا نسبت به نیات واقعی آمریکا بدبین بود و در خصوص اعتماد سادهلوحانه و داشتن انتظار عکسالعمل مناسب در برابر تلاشهای ایران جهت آزادسازی گروگانها هشدار میداد.
نمایش حسن نیت از سوی دولت هاشمی شروع شد. گروگانها یکی پس از دیگری آزاد شدند. تیم ویژه هاشمی پس از آزادی هر گروگان وعده حسن نیت را به واسطه ایران - آمریکا یادآوری میکردند. آخرین گروگان آمریکایی ۱۳ شهریور ۱۳۷۰ با مداخله ایران آزاد شد. ایران حتی جنازه «سرهنگ هیگینز» را نیز پس از رایزنی با لبنانیها تحویل آمریکا داد. امّا پاسخ دولت آمریکا به دولت هاشمی رفسنجانی جالب و دردناک بود. آمریکائیها میگفتند: "ما گفتیم نشان دادن حسننیت باعث حسننیت متقابل میشود، ولی نگفتیم اگر ایرانیان گروگانها را آزاد کنند، بدون توجه به باقی قضایا، به این اقدام پاسخ مطلوب و مساعد میدهیم. ما گفتیم حسننیت بهدنبال خود حسننیت میآورد. انجام دادن وقایع تروریستی دیگر، تعریف آمریکا از حسننیت نیست".
دولتی که محور شرارت شد
پس از انتخاب کلینتون و رفتارهای دولت اصلاحات امیدها برای بهبود روابط ایران و آمریکا افزایش یافت. از ایران هم صدای تنش زدایی با غرب به گوش میرسید. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، دولت خاتمی از نخستین کشورهایی بود که پیام همدردی با مردم آمریکا ارسال کرد و عدهای از مردم ایران نیز با حضور در محل سفارت سوئیس در تهران که حافظ منافع آمریکا در ایران است، با روشن کردن شمع با مردم آمریکا ابراز همدردی کردند.
حتی در دوران دولت اصلاحات، نیروهای آمریکایی برای مقابله با طالبان به کمک ایرانیان نیاز داشتند که دولت ایران از این کمک دریغ نکرد. خاتمی حتی با طرح گفتگوی تمدنها تلاش کرد تا بیشتر به آمریکاییها نزدیک شود اما علیرغم همه این امتیازات و همراهیها، پاسخ دولت آمریکا با تصورات اصلاحطلبان در دولت خاتمی انطباق نداشت و برای آنها شوکهکننده بود. جورج دبلیو بوش رییس جمهور جمهوریخواه آمریکا در ۲۹ ژانویه ۲۰۰۲ در سخنرانی سالیانه خود در کنگره ایالات متحده آمریکا سه کشور ایران، کره شمالی و عراق را "محور شرارت" خواند!
رئیس جمهوری که به دنبال مدیریت مشترک جهانی بود
در دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد که اکثر اعضای کابینه دولت وی را عناصر انقلابی و حزباللهی تشکیل میدادند، به همراه حلقه کوچکی از اطرافیان به مرور ساز گفتوگو با آمریکا را کوک کرد. ابتدا در لفافه و با ارسال نامه به روسای جمهور آمریکا و سپس در قالب تعبیر به نام "مدیریت مشترک جهانی"! او از آمریکاییها میخواست که با مقامات کاخ سفید به صورت مشترک امور جهانی را اداره کنند. البته اینکه چه طور میخواست این کار را انجام دهد، مشخص نشد!
در پاسخ به درخواستهای پنهان و آشکار احمدینژاد برای گفتوگو و مذاکره پاسخ آمریکاییها یک چیز بود: افزایش تحریمهای اقتصادی!
رئیس جمهوری در آرزوی لبخند کدخدا
حسن روحانی، نامزد انتخابات یازدهم ریاست جمهوری، در بستری که به سبب فعالیتهای احمدینژاد در آن معیشت به مذاکره با آمریکا پیوند خورده بود، حل همه مشکلات اقتصادی را به مذاکره مشروط کرد. روحانی در خصوص مذاکره با آمریکا گفت: آمریکاییها کدخدای ده هستند، با کدخدا بستن راحتتر است.
روحانی وعده داد که مشکل آب خوردن کشور هم با مذاکره و امضای توافق برجام حل خواهد شد اما در نهایت او هم از این صحنه ناکام خارج شد. رئیس کل بانک مرکزی دولت روحانی پس از اجرای یکطرفه تعهدات از سوی ایران، گفت تقریبا هیچ چیز از توافق هستهای عاید ایرانیها نشد! بعدها در دولت ترامپ او کاملا برجام را زیر پا گذاشت و سیاست فشار حداکثری را در پیش گرفت!
پایان پیام/ت