سرنوشت سیاه پسر ۱۸ ساله

به گزارش صد آنلاین،پدر خانواده که کارگر ساختمانی بود، با وجود درآمد کم، محیطی سرشار از محبت را برای فرزندانش فراهم کرده بود. اما مرگ او بر اثر سقوط از داربست، نقطه عطفی در زندگی این خانواده شد. مادر مجبور شد برای تأمین معاش به کار در خانههای همسایگان روی آورد، برادر بزرگتر («فرید») ترک تحصیل کرد و در نانوایی مشغول کار شد، و راوی داستان که در آن زمان تنها ۱۰ سال داشت، بهتدریج از درس و مدرسه فاصله گرفت.

عوامل مؤثر در انحراف:
۱. فقر و از دست دادن نانآور خانواده: مرگ پدر نهتنها ضربه عاطفی شدیدی بود، بلکه خانواده را به ورطه فقر کشاند. این شرایط، زمینهساز ترک تحصیل فرزندان و ورود زودهنگام آنها به دنیای کار شد.
۲. تأثیرپذیری از برادر بزرگتر: تقلید کورکورانه از «فرید» که برای او الگویی بدون نقص بود، باعث شد راوی به سیگار، مشروب، و سپس مواد مخدر («گل») آلوده شود. تأیید ضمنی برادر («تو هم مرد شدی؟!») به این روند شتاب بخشید.

۳. فقدان حمایت اجتماعی: پس از ترک مدرسه، پرسهزنی در خیابانها و معاشرت با دوستان ناباب، او را به سمت سرقت سوق داد. اولین سرقت (گوشیقاپی) هرچند با ترس همراه بود، بهمرور به عادتی برای تأمین هزینههای اعتیاد تبدیل شد. ۴. آسیبهای جانبی به خانواده: خواهرانش به دلیل شرمساری از قضاوتهای همسایگان ترک تحصیل کردند، مادر از نظر جسمی تحلیل رفت، و برادر نیز با اعتیاد تزریقی به کلی از جامعه طرد شد.

نقش جامعه و نهادها:

• فشارهای اجتماعی: نگاههای تحقیرآمیز همسایه ها بهجای حمایت، باعث انزوا بیشتر خانواده شد.

• مداخله پلیس و مددکاری اجتماعی: دستگیری این نوجوان توسط کلانتری شفا و بررسی پرونده شخصیتی او، نشاندهنده لزوم توجه به ریشههای روانشناختی و اجتماعی جرم است.

جمعبندی:
این داستان تنها یک مورد از هزاران جوانی است که در چرخه معیوب «فقر، بیسوادی، اعتیاد و بزهکاری» گرفتار میشوند. مرگ پدر، نهتنها یک فقدان عاطفی، بلکه محرکی برای فروپاشی ساختار خانواده بود. نهادهای آموزشی، اجتماعی، و قانونی باید با همکاری یکدیگر، از طریق برنامههای پیشگیرانه، حمایت از کودکان بیسرپرست، و بازتوانی معتادان، مانع تکرار چنین تراژدیهایی شوند. غمانگیزترین بخش ماجرا آنجاست که آرزوی ساده یک کودک (شکلات پدر) به کابوسی تبدیل شد که حتی «احساس بزرگ شدن» کاذب ناشی از سیگار نیز نتوانست آن را التیام بخشد./ روزنامه خراسان