به گزارش صد آنلاین، این سریال برخلاف تمام نقدهای منفی مخاطبان گیم به بازیگران آن، توانست به طور کلی از منتقدان نقدهای خوبی دریافت کنید.
داستانگویی فصل ۲ سریال The Last of Us (لست اف اس) با محوریت معرفی یک جامعه کلید میخورد؛ با پرداختن به مردم، زیباییها، زشتیها و دشمنهای این جامعه. قسمت اول درست از همان نقطه پایانی شروع شد؛ جایی که جوئل به دروغ قسم جان الی را میخورد که فایرفلایها نمیتوانستند از او درمانی بسازند. سپس فلش بک میخورد به پنج سال بعد. افتتاحیه فیلم به معرفی وضعیت شهر جکسون و همچنین تحول شخصیتهای اصلی در طول این پنج سال میپردازد.
مخاطبانی که پیش از این بازی را تجربه کرده بودند، خوب میدانستند که در این 5 سال چه اتفاقاتی باعث تاثیر روی رابطه جوئل و الی شد. بعد گذشت این سالها الی تبدیل به یک شخصیت مستقل و قدرتمند شده؛ کارگردان این موضوع را به خوبی در سکانس مبارزه تمرینی الی به مخاطب میرساند. این که الی توانست با وجود هیکل کوچکش از پس مردی با هیکل درشت بربیاید.
قسمت اول از فصل دوم سریال آخرین بازمانده از ما بیشتر روی زمینهسازی و پایهریزی داستان تمرکز دارد و از همین رو، ساختار قسمت اول فصل دوم بهوضوح با هدف خلق یک تجربه روانشناختی طراحی شده است. سریال از ریتمی آهسته اما حسابشده برخوردار است و ابتدا موقعیت و وضعیت جدید شخصیتها را معرفی میکند و سپس بهتدریج آنها و وضعیت بحران درونی آنها را شرح میدهد.
نکته کلیدی در ساختار این قسمت از سریال، استفاده از فضاهای پر از سکوت است. برخی از صحنهها بدون دیالوگ یا با حداقل گفتوگو طراحی شدهاند تا بیشتر از طریق نگاه، تنفس و زبان بدن، احساس منتقل شود. این سکوتها نه نشانهی خلأ، بلکه ابزاری برای تشدید تنش روانی هستند. نویسندگان این قسمت با درک عمیق از شخصیتها، از دیالوگ بهعنوان ابزار اصلی بهره نمیبرند، بلکه از غیاب دیالوگ استفاده میکنند. سکوتهای میان دیالوگها، مکثها، و نگاههای ردوبدل شده، در واقع اطلاعات بیشتری درباره شخصیتها میدهند تا هزار جمله.
نوشتار این قسمت از سریال آخرین بازمانده از ما از فرم نمایشی صرف فراتر میرود و وارد قلمرو درام فلسفی میشود. در قسمت ابتدایی از فصل دوم سریال، جوئل و الی، دیگر درگیر تهدید خارجی نیستند، بلکه اکنون درگیر معنا و مفهوم انتخابهایشان هستند. این رویکرد، نشان از بلوغ سریال در پرداخت درام دارد.
قسمت اول فصل دوم سریال The Last of Us از همان دقایق ابتدایی با ترکیبی از نورپردازی طبیعی و رنگبندی سرد، فضایی خاص و خفقان آوری را خلق میکند که بهخوبی حس بیرحمی و اندوه دنیای پساآخرالزمانی را منتقل میکند. رنگ غالب در این قسمت، تنهای خاکستری، آبی تیره و قهوهای مرده است. نورپردازی اغلب از منابع طبیعی مثل نور آفتاب زمستانی یا مشعلها تامین شده که علاوه بر ایجاد حس مستندگونه، به القای فضای سرد و بیجان کمک میکند. در لحظات عاطفی یا شخصیتر، نور بهشکل نرمتر و گرمتر درمیآید؛ مثل سکانس رقص الی و دینا که باعث ایجاد تضاد احساسی میشود.
شکل فیلمبرداری در بسیاری از صحنهها، باعث شده بیننده حس نزدیکی بیشتری با شخصیتها پیدا کند؛ به عنوان مثال دوربین روی دست در لحظاتی که الی در حال تجربهی اضطراب، تنش یا تردید است بسیار کارآمد واقع شده است. در این سریال بار دیگر، گستاوو سانتائولایا با موسیقی مینیمال و بسیار جذاب خود، احساسات پیچیده شخصیتها را منتقل میکند. باری دیگر به سکانس توهین الی به جوئل در مراسم کریسمس اشاره میکنم. ساز گستاوو با تن خاموش و گاه حتی ناهماهنگ، در صحنههای سکوت و تامل، نقش یک راوی خاموش را دارد.
قسمت اول فصل دوم سریال The Last of Us شاید از نظر روایی کم حادثه باشد و اتفاقاتی تأثیرگذار و بسیار بزرگی در آن رخ نداده باشد اما از نظر عاطفی، فلسفی و ساختاری بسیار غنی و تکاندهنده است. این قسمت نهتنها شخصیتها را در آستانه انفجار قرار میدهد، بلکه بیننده را نیز در موقعیت درک عمیقتری از مفاهیم اخلاق، عشق، پشیمانی و فقدان جای میدهد.
سریال آخرین بازمانده از ما با این قسمت نشان میدهد که قصد ندارد صرفاً یک درام آخرالزمانی و زامبی محور باشد، بلکه میخواهد به پرسشهایی بپردازد که فراتر از مرگ و زندگی هستند و مسائل بسیار مهم و تأثیرگذاری همچون مسئولیت، تصمیمگیری و عواقب آن را مورد کاوش و بررسی قرار بدهد./ برترین ها