یک دختر که نزدیک به عروسی اش بود از برادرش درخواست کرد که برای تامین هزینه جهیزیه دست به دزدی بزند.
سعید از زندگیاش میگوید:
*چرا سرقت کردی؟
شرایط سختی داشتم، اشتباه کردم. قسم میخورم اشتباه کردم و دیگر تکرار نمیکنم.
*چه مدت بود در مغازه کار میکردی؟
پنج سال بود با حاج رضا کار میکردم، انصافاً مرد خوبی است. من اشتباه کردم نباید چنین کاری میکردم.
*گفتی شرایط سختی داشتی که مجبور به سرقت شدی. این شرایط چه بود؟
خواهرم عروس شده بود برای اینکه جهیزیه برایش بخرم این کار را کردم. ما خانواده آبروداری هستیم.
*چرا موضوع را با صاحبکارت در میان نگذاشتی؟
خجالت کشیدم و با خودم گفتم حالا میگوید عرضه ندارد برای خواهرش جهیزیه جور کند ولی بعد فهمیدم اشتباه کردم. حاج رضا گفت اگر میدانست به من کمک میکرد.
*چقدر لوازم سرقت کردی؟
چند قطعه لوازم یدکی ماشین سرقت کردم، چیز زیادی نبود در حد 10 تا 15 میلیون بود.
*خانوادهات برای رضایت کاری کردهاند؟
پدر که ندارم، از وقتی بچه بودم پدرم را از دست دادم و خرجی خانه با من بود.
از همان بچگی کار میکردم بعد هم که در مغازه لوازم یدکی مشغول به کار شدم.
حقوق خوبی هم داشتم اما اشتباه کردم دیگر. حالا مادر و خواهرم برای رضایت رفتهاند. حاجی گفته رضایت میدهد و گفته بخشی از جهیزیه خواهرم را هم میدهد. من واقعاً خجالتزده او شدم.
*میدانی با این حال باید مدتی در زندان باشی؟
بله میدانم ولی حاجی گفته کلاً شکایت را پس میگیرد که برایم سابقه نشود. شرمنده شدم واقعاً. من اشتباه کردم ولی آدم زحمتکشی هستم. آدم بدی نیستم نباید این اشتباه را میکردم./ رکنا