آخرین اخبار
۱۵ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۸
بازدید:۲۵۳۰
صد آنلاین | علی مفتح در یادداشتی می نویسد: در این مقاله به تلاش امپراتوری روسیه برای حفظ جایگاه خود در دالان تاریخی شمال-جنوب در اروپا که بالتیک را به دریای سیاه متصل می کند خواهیم پرداخت. همچنین به بررسی دلایل تمرکز روسیه بر بالتیک و تلاش این امپراتوری برای رسیدن به آب های گرم که با حرکت قدرت های اروپایی به سمت شرق (و همچنین بخاطر قدرت گیری عثمانی ها) از دست آن خارج شده بود خواهیم پرداخت. در آخر خواهیم دید که روسیه چگونه با شکست سوئد خود را به عنوان قدرتی مهم مطرح در صحنه سیاست بین الملل می کند. 
کد خبر : ۱۰۲۸۴

نویسنده: علی مفتح، دانش آموخته رشته مطالعات اروپایی از بلژیک

 در مقاله قبلی خواندیم که تتونیک ها به دلیل مشکلات داخلی و همچنین ایستادگی روس ها و دیگر مردمان در شرق اروپا سرانجام با شکستی تاریخی مواجه شدند تا بدین ترتیب حرکت غرب به شرق اروپاییان با سدی محکم مواجه شده و به چالش کشیده شود. در این مقاله به تلاش امپراتوری روسیه برای حفظ جایگاه خود در دالان تاریخی شمال-جنوب در اروپا که بالتیک را به دریای سیاه متصل می کند خواهیم پرداخت. همچنین به بررسی دلایل تمرکز روسیه بر بالتیک و تلاش این امپراتوری برای رسیدن به آب های گرم که با حرکت قدرت های اروپایی به سمت شرق (و همچنین بخاطر قدرت گیری عثمانی ها) از دست آن خارج شده بود خواهیم پرداخت. در آخر خواهیم دید که روسیه چگونه با شکست سوئد خود را به عنوان قدرتی مهم مطرح در صحنه سیاست بین الملل می کند. 

 

 

روسیه به دنبال راهی به دریا

با نگاه روسیه به جنوب و تغییر نقطه ثقل قدرت آن از شمال به سمت کیف، و همچنین با حرکت مردم و جنگجویان تتونیک از اروپای غربی به شرق و منطقه بالتیک، از نفوذ روسیه در شمال به ندرت کاسته می شد. اگرچه تتونیک ها شکست خورده بودند، اما ظهور قدرت هایی چون مشترک المنافع لهستان-لیتوانی باعث شده بود تا روس ها در شمال دیگر کار آسانی برای رسیدن به دریا نداشته باشند. در جنوب هم وضعیت چندان مطلوب نبود. با قدرت گرفتن عثمانی ها و تسخیر قسطنطنیه، روس ها متحد اصلی خود یعنی بیزانس ها را از دست داده بودند. حالا روس ها عملا شرایط قبل برای استفاده از راه دریایی از سمت جنوب را هم از دست داده بودند.

 

 

روسیه اگر می خواست که در داخل مرزهای خود محبوس نشود باید به هر طریق راهی به دریا پیدا می کرد. بخاطر همین هم بود که رسیدن به آب های گرم و دستیابی به جایگاهی قابل احترام در صحنه سیاست اروپایی و همچنین سیاست جهانی کم و بیش باعث شکل دهی به سیاست روسیه در سال های پیش رو گشت.

 

 

در قرن هفدهم میلادی منطقه بالتیک شاهد تغییر اساسی از نظر سیاسی-نظامی شد. در طی سالیان بسیار، سوئد توانسته بود تا عملا تبدیل به قدرت برتر در بالتیک شود. این قدرت البته چندان بلامنازع هم نبود و روس ها کم کم تبدیل به رقیبی جدی برای سوئد در این دریا می شدند. اگرچه از سده های قبل و همان طور که در مقاله قبلی دیدیم با حرکت آرام وارنگی ها به سمت جنوب برای تجارت از طریق رودها با بیزانس، شمال و جنوب اروپای شرقی به نوعی هم متصل شدند، اما از نظر نظامی-سیاسی در قرن هفدهم میلادی بود که سرنوشت این دو منطقه و بخصوص دو دریای آن یعنی دریای بالتیک و دریای سیاه به طور جدی به یکدیگر گره خوردند. در واقع می توان گفت که بعد از به کنار رانده شدن از این دو دریا بود که روسیه سخت در تقلا برای احیای دسترسی خود به آن ها می گشت.

 

 

زمانی که پتر اول (پتر کبیر) به قدرت رسید، روسیه عملا راهی به دریا نداشت. دریای بالتیک حیات خلوت سوئدی ها و دریای سیاه متعلق به عثمانی ها بود. با تاجگذاری تزار روسی، وی دستیابی به سه هدف را در دستور کار خود قرار داد: 

۱. رسیدن به دریای بالتیک

۲. رسیدن به دریای سیاه

۳. گسترش قلمرو روسیه در جنوب و گرفتن زمین از ایران 

از میان این سه هدف می توان گفت که تنها رسیدن به بالتیک برای وی موفقیت آمیز بود.

 

 

پتر اول پنجاه و یک سال قبل از به وجود آمدن ایالات متحده جان خود را از دست داد. نصیحتی که وی به درباریان خود می کرد این بود: «تا می توانید به قسطنطنیه و هند نزدیک شوید. هرکس که بر این ها سلطه داشته باشد بر جهان سلطه دارد. [و در نتیجه پیشروی در این مناطق] جنگ های ادامه دار به راه اندازید، نه فقط در ترکیه، که در ایران و با افول ایران تا می توانید به سمت خلیج فارس حرکت کنید تا به هند برسید.» در پشت این سیاست ها، آرزوی روس ها برای رسیدن به دریا بود که تا امروز ادامه داشته است!

 

 

اگرچه ایران در دوران اوج خود قرار نداشت، اما آن گونه که روس ها می خواستند در معرض نابودی نبود. بعلاوه قدرت نه چندان بد مادی و نظامی و همچنین هویت ملی ایرانیان که سهم بسزایی در مقابله با تهدیدات خارجی داشت، از دیگر عوامل ناکامی روس ها بود.

 

مسکو که قصد ایجاد راهی تجاری از به هند با عبور از دریای کاسپین را داشت (بسیار جالب است که امروزه دالان شمال-جنوب که از ایران می گذرد در حال ایجاد است، اما بدون آرزوی روس ها برای شکست ایران و بیش تر به خاطر تمایل کشورمان برای ارتباط شرق-غرب و شمال-جنوب) در عین حال ترجیح می داد تا تمرکز خود را بر جبهه اروپایی بگذارد و بتواند در بازی قدرت اروپا که به نوعی تعیین کننده بازی قدرت جهانی بود، عرض اندام کند. حتی می توان گفت که تصاحب اراضی ایران در قفقاز هم برای امنیت مرزها و هم برای تامین امنیت دریانوردی مسکو در دریای سیاه بود. دلیل دیگر حرکت ارتش پتر به سمت جنوب تقابل با عثمانی ها بود. در همین دوران بود که عثمانی ها با استفاده از وضعیت نابسامان داخلی ایران و همچنین تمایل روسیه به ایجاد درگیری میان دو امپراتوری مسلمان برای تضعیف آن ها به نفع خود توانستند قسمتی از اراضی شمال غربی کشورمان را تصرف کنند. 

 

 

زمانی که پتر اول به قدرت رسید، بهتر از همه می دانست که ارتش روسیه از تجهیزات و آموزش لازم برای جنگ برخوردار نیست. به همین خاطر هم بود که با هزینه بسیار و آموزش های مداوم توانست تا بزرگ ترین ارتش اروپا را ایجاد کند. تجهیز ارتش نیز در وهله اول با هدف رسیدن به آب های گرم انجام می شد. پتر معتقد بود که «فرمانروایی که از ارتش برخوردار است در واقع یک دست دارد، اما آن کسی که نیروی دریایی هم دارد، دو دست در اختیار دارد.»

 

 

 

در سال ۱۶۸۲ میلادی بود که پتر به مقام سلطنت رسید. در زمان به قدرت رسیدن پتر در سال ۱۶۸۲ میلادی (اگرچه وی عملا تا سال ۱۶۸۹ میلادی قدرت را در دست نداشت)، تنها راه خروج روسیه به دریا از بندر آرخانگلسک بود که در قطب شمال قرار داشت و در بسیاری از اوقات سال یخ زده بود. دریای بالتیک در کنترل سوئدی ها، دریای سیاه در کنترل عثمانی ها و دریای کاسپین هم تحت سلطه صفوی های ایران بود. روسیه قدرت خاکی بزرگ اما بدون دسترسی به دریا بود. پتر به خوبی می دانست که برای قدرت یابی احتیاج به تجارت کالاهایی همچون کتان، کنف، کک بستر، خز، چرم و چوب داشت. وی که قصد به روزرسانی روسیه در همه جوانب را داشت تمرکز خود را بر تقویت تجارت گذاشت که مستلزم داشتن نیروی نظامی قوی و اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم نیروی دریایی پر قدرت داشت چرا که چه امروز و چه در آن زمان قسمت بزرگی از تجارت همواره از راه دریا انجام گشته است. پتر می دانست که اگر روسیه می خواست تبدیل به قدرت تجاری شود باید این کار را همچون امپراتوری های موفق اروپایی از طریق اطمینان از کنترل و امنیت راه های دریایی حاصل کند چرا که بدون تسلط بر راه های تجاری دریایی عملا تجارت هم ممکن نبود و بنابراین امپراتوری وی نمی توانست ثروت و قدرت کافی داشته باشد.

به همین دلیل هم اولین اقدام نظامی پتر جنگ علیه عثمانی ها بود که سد راه روسیه در دریای سیاه شده بودند. بعد از تلاش ناموفق سلطان عثمانی در گرفتن وین در سال ۱۶۸۳ بود که روسیه به اتریش، لهستان و ونیز در لیگ مقدس پیوست تا با هم عثمانی ها را به سمت جنوب به عقب برانند. متعاقب این اتحاد و ضعف امپراتوری عثمانی بود که جنگ های معروف روسیه-عثمانی (۱۷۰۰-۱۶۸۶) آغاز شد. در این زمان بود که پتر از راه زمینی به کریمه حمله و این حملات را به مدت سه سال ادامه داد اما خانات این منطقه با کمک عثمانی ها توانستند تا نیروهای روسیه را شکست داده و از سلطه ارتش تزار بر این منطقه جلوگیری کنند.

 

 

 

در سال ۱۶۹۴ میلادی، لهستان و اتریش که دو متحد روسیه به شمار می آمدند از تزار خواستند تا در جنگ علیه عثمانی ها فعالیت بیش تری از خود نشان دهد. این بار بود که پتر تصمیم گرفت تا به جای حمله به خانات کریمه که نیروهای نیابتی عثمانی ها به شمار می رفتند مستقیما به قلعه آزوف که در دست خود عثمانی ها بود حمله کند. عثمانی ها از منطقه آزوف به سنگینی محافظت می کردند به طوری که بعد از سه ماه محاصره توسط نیروهای روسی و با دادن تلفات بسیار، پتر سرانجام دستور عقب نشینی از آزوف را صادر کرد. دلیل عمده شکست روس ها در کارزار اول آزوف عدم دسترسی به تجهیزات مناسب، آموزش ناکافی نیروها، مهندسی ضعیف و به ویژه نبود نیروی دریایی بود. عدم داشتن نیروی دریایی باعث شده بود تا روس ها در حمله به آزوف نتوانند این دژ عثمانی را به طور کامل به محاصره درآورند. همین ضعف در قوای دریایی بود که باعث شد تا در سال ۱۶۹۶ میلادی پتر شروع به ساخت نیروی دریایی روسیه در ورونژ کند. تزار روسی حتی آن قدر در این کار جدی بود که همراه با کارگران و مهندسان در فعالیت های کشتی سازی هم شرکت می کرد.

 

 


محل جغرافیایی دریای آزوف را می توان در قسمت شمال شرقی دریای سیاه مشاهده کرد. در پایین تصویر هم می توان نفت کش روسی را مشاهده کرد که تنگه کرچ را در سال ۲۰۱۸ میلادی مسدود کرده بود.

در همان سال ۱۶۹۶ کارزار دوم آزوف شروع شد. حالا نیروی دریایی روسیه برای اولین بار در تاریخ موفق به کشتیرانی در دریای آزوف شده بود. این بار، روسیه به لطف نیروی دریایی تازه تاسیس خود توانست تا دژ آزوف را به طور کامل به محاصره در بیاورد و بعد از دو ماه کنترل کامل آن را از عثمانی ها به دست گیرد. در پی این پیروزی، اولین پایگاه دریایی روسیه در تاگانروگ دریای آزوف تاسیس شد. 

بعد از این پیروزی بود که پتر تلاش کرد تا به دریای سیاه برسد اما نیروهای روس آن چنان قدرتمند نبودند که بتوانند در رویارویی با عثمانی ها از تنگه کرچ عبور کنند. همین هم سبب شد تا تزار روسی برای تقویت قوای نظامی خود تصمیم به راه اندازی «سفارت کبیر» بگیرد. 

 

 

سفارت کبیر متشکل از ۲۵۰ نفر بود که شامل شاهزادگان و دانشمندان می شد. هدف این سفارت سیار سفر به هلند، انگلیس، اتریش، ساکسونی و ونیز (البته ونیز تنها هدفی بود که اعضای سفارت موفق به بازدید از آن نشدند) برای مطالعه و آشنایی با صنایع مختلف، کشتی سازی، قلعه سازی، ریخته گری، موزه ها، تئاتر، رصدخانه ها و سکه سازی های اروپا بود تا این علوم را به روسیه منتقل کند. در عین حال، سفارت کبیر وظیفه استخدام ملوانان و کشتی سازان و همچنین خرید سلاح را بر عهده داشت. 

 

 

تبلیغات مربوط به یک شرکت انگلیسی که در آن پتر را در حال کشتی سازی در هلند نشان می دهد

اما هدف سفارت کبیر روسیه تنها آشنایی با دستاوردهای اروپایی نبود. پتر برای مقابله با عثمانی ها به دنبال جلب حمایت متحدان اروپایی هم بود که در رسیدن به این هدف با ناکامی کامل مواجه شد: هلند با بهانه های مختلف جواب منفی داد. وقتی هم که به وین رسید، تزار متوجه شد اتریش و ونیز قصد کمک به روسیه در جنگ علیه عثمانی ها را ندارند. 

 

 

اگر چه تلاش پتر برای یافتن متحد در جنگ علیه عثمانی ها بی نتیجه ماند، اما وی موفق به جلب حمایت دانمارک، ژچپوسپولیتا لهستان و ساکسونی برای جنگ علیه همسایه شمالی خود یعنی سوئد شد. به هر حال پتر می خواست به دریا برسد و برای این هدف هم یا باید در تقابل با عثمانی ها راه خود را به دریای سیاه باز می کرد و یا در بالتیک جایی برای خود پیدا می کرد! 

 

 

عدم رضایت بعضی از حاکمان اروپایی برای شرکت در کارزار علیه عثمانی ها و در نتیجه اتحاد با کشورهای اروپایی برای جنگ علیه سوئد باعث شد تا پتر مجبور شود به جای محکم کردن جای پای خود در دریای سیاه تمرکز خود را بر شمال بگذارد. این چرخش تمرکز البته با نتایج درخشانی برای روس ها همراه بود و همان طور که خواهیم دید باعث شد که روسیه تا به امروز نه تنها تبدیل به یکی از قدرت های بالتیک شود بلکه حتی در سطح جهانی هم خود را به عنوان قدرتی سیاسی-نظامی عرضه کند. جنگ با سوئد برای روسیه دستاوردهای جانبی هم داشت. این جنگ یکی از محرکه های پیشرفت روسیه بود چرا که در آن زمان سوئد یکی از کشورهای پیشرفته اروپایی به حساب می آمد و همین هم پتر را متقاعد کرده بود که برای موفقیت و شکست دشمن مترقی نیاز به پیشرفت برابر و اگر نگوییم بیش تر از دشمن داشت. این دیدگاه آن چنان بر سیاست های پتر تاثیرگذار بود که باعث شد تا تزار به اصلاحات خود سرعت ببخشد تا جایی که با فرستادن جاسوسانی به سوئد حتی نظام اداری آن را آموخته و در روسیه پیاده کرد. 

 

 

رویارویی با عثمانی ها هم تاثیرات خود را بر رویارویی روسیه با سوئد گذاشته بود و دشمنی ها در قسمت جنوب نیز بدون وقفه ادامه داشت. عثمانی ها که از تهدید روس ها در دریای سیاه خشنود نبودند تصمیم گرفتند تا با استفاده از نیروهای نیابتی خود در اوکراین و کریمه علیه روسیه و به سوئد کمک کردند. در اینجا بود که اتصال سیاسی-نظامی دریای سیاه به دریای بالتیک رفته رفته عمیق تر شد. 

 

 

رویارویی روسیه و سوئد

در سال ۱۶۹۷ میلادی بود که چارلز دوازدهم قدرت را از پدرش چارلز یازدهم تحویل گرفت. 

 

 

چارلز پروتستان وارث تاج و تختی بود که شامل فنلاند، استونی، لیوونی لپلند و بسیاری از زمین های دیگر در شمال اروپا می شد. همین گستردگی قلمرو یکی از عواملی بود که باعث شده بود تا قدرتی نه چندان مطرح بتواند خود را در حد امپراتوری های بزرگ اروپایی معرفی کند. قدرت سوئد سبب شده بود تا دریای بالتیک در آن زمان تبدیل به دریاچه ای در حیات خلوت این کشور شود. این دریا به عنوان دروازه ای برای گسترش مناسبات اقتصادی با لهستان، ایالات شمالی آلمان و روسیه نقش مهمی برای سوئد بازی می کرد. اهمیت این راه آبی برای روسیه البته دو چندان بود چرا که در صورت سلطه بر آن به عنوان تنها راه ارتباطی دریایی این کشور با جهان خارج می توانست بر وزن اقتصادی و سیاسی روسیه بیفزاید.

 

 

در آن زمان، روسیه از نظر فناوری بسیار عقب تر از همتایان اروپایی خود بود. از طرفی دیگر، به قدرت رسیدن نوجوان پانزده ساله به سلطنت سوئد بهانه مناسبی برای پتر بود تا با جنگ علیه سوئد سلطه خود را بر بالتیک اعمال کند. اما در نهایت دو موضوع ماشه جنگ میان ارتش پتر و چارلز را کشید: منطقه اینگریا یکی از آن ها بود. اینگریا برای دو قرن تبدیل به موضوع اصلی کشمکش میان سوئد و روسیه شده بود. در حالی که حاکمیت اینگریا بین روسیه و سوئد در تغییر بود، این سوئد بود که در پی جنگ اینگریا با روسیه حاکمیت این ناحیه را از سال ۱۶۱۷ میلادی در دست گرفته بود. اختلافات شدید میان ساکنین ارتدوکس و حاکمان پروتستان هم مسئولیت حمایت از ارتدوکس ها را بر روی دوش روسیه که به برادر بزرگ تر ارتدوکس ها معروف بود، گذاشته بود. موضوع دوم اما بازدید پتر از ریگا (پایتخت لتونی کنونی) در دریای بالتیک با لباس مبدل بود که برای شناسایی استحکامات و بندر آن انجام می شد. در این بازدید بود که مسئولان سوئدی بدون اینکه پتر را بشناسند اجازه سفر به تزار روس را ندادند. این اتفاق باعث شده بود تا پتر احساس حقارت کند که بعدها از آن به عنوان بهانه ای برای حمله به سوئد استفاده کرد. البته باید گفت که موضوع دوم واقعا بهانه ای بیش نبود اما در هر صورت، پتر مصمم بود تا قلمرو خود را به هر نحوی گسترش دهد.

 

 

پتر که رضایت دشمنان سوئد یعنی دانمارک و ساکسونی را در در جریان سفر خود به اروپا با سفارت کبیر جلب کرده بود، در سال ۱۷۰۰ میلادی اعلام جنگ کرد و این شروعی برای «جنگ های بزرگ شمالی» معروف بود که سال ها ادامه یافت.

 

 

بعد از اعلام جنگ روسیه در آگوست سال ۱۷۰۰ میلادی، تزار روس با ۳۴ تا ۴۰ هزار سرباز به سمت شهر بندری ناروا (استونی کنونی) در دریای بالتیک حرکت کرد. در مقابل اما ده هزار نیروی چارلز دوم قرار داشت. درست است که ارتش روسیه از نظر عددی بر سربازان چارلز چیرگی داشت اما ارتش سوئد در آن زمان از نظر مهارت و تجهیزات نیروی غالب در شمال اروپا به شمار می رفت. روسیه قصد داشت تا با بسیج نیروها و جبران کمبود کیفی ارتش از راه برتری عددی بتواند نیروهای زبده سوئدی را شکست دهد. 

 

 

بعد از اعلام جنگ، هم تزار روسیه و هم پادشاه سوئد شخصا فرماندهی نیروهای خود را بر عهده  گرفتند اما درست چند روز قبل از شروع جنگ بود که پتر (احتمالا برای آوردن نیروی کمکی و مهمات بیش تر) تصمیم به ترک منطقه گرفت. در واقع، بخت با تزار همراه بود چرا که سوئدی ها توانستند با استفاده از شرایط جوی مناسب و طوفان برف که با وزش به سمت نیروهای روسی باعث اختلال در دید آن ها می شد به نیروهای دشمن حمله کرده و تعداد بسیاری از آن ها را کشته و در نتیجه مهمات فراوانی را به غنیمت بگیرند. 

 

 

سرنوشت رویارویی ارتش تزار و نیروهای پرشمار وی با ارتش زبده سوئد پیروزی قاطع نیروهای تحت فرمان چارلز بود. ارتش تزار آن چنان درهم کوبیده شده و درمانده بود که سخت به دنبال آتش بس می گشت ولی چارلز فقط و فقط به شکست کامل روسیه رضایت می داد! 
اگر چه چارلز در اول قصد ادامه جنگ و تسلیم کامل تزار را داشت، اما روسیه ضعیف در آن زمان از نظر نظامی و صنعتی در جایگاهی نبود که بتواند تهدیدی برای سوئد ایجاد کند. به همین خاطر هم چارلز متقاعد شد تا از ادامه تعقیب روس ها باز ایستد و در عوض تصمیم گرفت تا توجه خود را به سمت جنوب و لهستان متمرکز کند. 

 

 

لهستان نه تنها در آن زمان متحد روسیه به شمار می رفت بلکه با حمایت و تحریک این کشور هم خطری جدی برای سوئد ایجاد کرده بود. ارتش سوئد که از تعقیب روس ها منصرف شده بود، با حرکت به سمت جنوب و طی مسافتی معادل ۱۵۰۰ کیلومتر با نیروهای آگوستوس درگیر شده و ارتش لهستان را در هم کوبید. این شکست در نهایت منجر به امضای عهدنامه ای شد که شاه لهستان را تا مجبور می کرد تا به اتحاد خود با تزار پایان دهد. حالا سوئد به آن چه می خواست دست یافته بود. چارلز توانسته بود با در هم کوبیدن روسیه و لهستان سلطه خود بر بالتیک را مستحکم کند و به قدرتی بلامنازع در این منطقه تبدیل شود. 

در جنگ ناروا در سال ۱۷۰۰، روسیه تقریبا تمام قدرت توپخانه و بسیاری از تجهیزات حیاتی خود را از دست داده بود تا جایی که اگر سوئد می خواست متعاقب این جنگ به روسیه حمله کند به احتمال بسیار با هیچ مقاومتی روبرو نمی شد. اشتباهی که پتر قبل از جنگ ناروا مرتکب شده بود این بود که وی شاه سوئد را دست کم گرفته بود. اما چارلز دوازدهم بیش تر از یک نوجوان پرمدعا بود. وی به سرعت نشان داد که رهبری فرهمند و فرماندهی مقبول است. چارلز آن چنان به مسائل نظامی اشراف داشت و آن قدر با ارتش خود عجین شده بود که بعضی از نویسندگان در دوره معاصر می گویند که او در واقع «با ارتش خود ازدواج کرده بود»! چارلز واقعا هم با ارتش خود ازدواج کرده بود. سربازان سوئدی سرسپرده فرمانده خود بودند و چارلز هم با آگاهی به این مسئله دوشادوش آن ها می جنگید و از هیچ کوششی برای پیشرفت قوای نظامی تحت امر خود دریغ نمی کرد. 

 

 

اگرچه روسیه عملا تهدیدی برای سوئد به شمار نمی رفت و چارلز اطمینان داشت که می توانست هر زمان که بخواهد نیروهای تزار را در هم بکوبد، اما تزار روس هم خیلی زود متوجه اشتباه گذشته خود شده بود و با بدست گرفتن ابتکار عمل توانست تا نقاط ضعف ارتش خود را برطرف سازد. پادشاه جوان سوئدی همیشه به دنبال پیروزی های برق آسا بود، اما تزار در عوض با صبر و حوصله، و البته با استفاده بهینه از زمان و منابع در خلال جنگ میان سوئد و لهستان به دنبال احیا و بازسازی ارتش خود بود. 

 

 

پتر با اجرای سیاست سربازی اجباری، ایجاد نیروهای زبده در داخل ارتش، اعمال مالیات بر صومعه ها، ساخت کارخانه های مختلف، پی ریزی فناوری های جدید و استخدام کارشناسان غربی توانست تا ارتش خود را اصلاح و بازسازی کند. پتر آن چنان مصمم به قدرت گیری در میان رقبای اروپایی خود بود که حتی در مواردی ناقوس کلیساها را ذوب کرده و برای ساخت توپخانه از دست رفته خود در برابر سوئد استفاده می کرد. در این میان، دو عامل اساسی هم از نظر روحی همیشه باعث دلگرمی روس ها و برتری آن ها نسبت به رقبای خود بود: جمعیت پرشمار روسیه که تعداد بسیاری رعیت برای جنگ را فراهم می ساخت و سرزمین فراخ روسیه که می توانست دشمن را به دل خود کشیده و در جنگی فرسایشی پیروزی را از آن خود کند.

 

 

حالا دیگر زمان انتقام از چارلز فرا رسیده بود! در سال ۱۷۰۲ میلادی، ارتش روسیه به لطف سیصد توپ جنگی توانست لیتوانی و استونی را تصرف کند. حمله به اینگریا و تصرف بخش هایی از آن یک سال بعدتر هم منجر به ساخت پایتخت جدید یعنی سنت پترزبورگ شد. با این حال روس ها هنوز راضی نشده بودند چرا که خاطره شکست ناروا در ذهن شان زنده بود. به همین سبب، با اعتماد به نفسی که از عملکرد نیروهای خودی به دست آورده بودند و همچنین بخاطر روحیه بالا ارتش بعد از تصاحب زمین های جدید، حالا می خواستند تا انتقام ناروا را بگیرند. در سال ۱۷۰۴ میلادی، نیروهای تزار با محاصره این شهر توانستند نیروهای سوئدی را شکست داده و ناروا در جنگی که به جنگ دوم ناروا مشهور شد سرانجام به دست روس ها افتاد.

 

 

رویارویی دو قدرت اما در اینجا هم پایان نیافت و «جنگ بزرگ شمالی» قرار بود تا همچنان ادامه داشته باشد! حالا نوبت چارلز بود تا خود را برای انتقام جنگ دوم ناروا آماده کند. اگرچه چارلز از پیروی خود تقریبا اطمینان داشت، اما تصمیم به انتقام از طرف وی تبدیل به اشتباهی مهلک شد و درست همین اشتباه بود که منجر به  افول قدرت سوئد به عنوان بازیگری مهم در عرصه سیاست اروپایی و عرضه روسیه به عنوان قدرتی برتر در اروپا شد. اشتباه چارلز چیزی نبود جز شروع جنگ معروف پولتاوا!

 

 

این جنگ در تاریخ اروپا از چنان اهمیتی برخوردار است که لازم است تا با هم به مرور آن بپردازیم.

 

 

جنگ پولتاوا

جنگ پولتاوا در سال ۱۷۰۹ میلادی محل رویارویی دوباره پتر و چارلز و نیروهای این دو فرمانروا بود. این جنگ در نزدیکی شهری به همین نام در اوکراین امروزی اتفاق افتاد. شکست نیروهای سوئدی از ارتش روسیه در این جنگ آن قدر برای تحلیل گران آن زمان عجیب بود که دانیل دافو، نویسنده و جاسوس انگلیسی وقتی از آن با خبر شد با تعجب اظهار داشت: «ارتشی حرفه ای از مردمی عادی و از جمعیتی شبه نظامی شکست خورده است! ارتشی متشکل از شجاع ترین افراد در دنیا از عده ای شرور شکست خورده است»! البته تنها دافو نبود که از این اتفاق شگفت زده شده بود چرا که برای بسیاری از کارشناسان شکست یکی از بهترین ارتش های جهان در آن زمان از روس های «غیر متمدن و شرقی»، البته به زعم اروپاییان، باور کردنی نبود. 

 

 

در سال ۱۷۰۸ میلادی و با شروع فصل گرما که فصل لشکرکشی بود، نیروهای چارلز برای انتقام و بازپس گیری زمین های سوئدی به حرکت درآمدند. نیروی اصلی سوئد تحت رهبری چارلز و به تعداد ۳۵ هزار سرباز بود. بعلاوه، در فاصله ۶۵۰ کیلومتری در شمال و در شهر ریگا ۱۲٫۵۰۰ نفر از نیروهای ژنرال سوئدی کنت آدم لوونهاپت هم حاضر بودند که قرار بود با حرکت به سمت جنوب شرقی، به همراه مهمات و آذوقه به چارلز بپیوندند. 

 

 

پس از پیمودن ۱۵۰ کیلومتر و رسیدن به موگیلف (در بلاروس کنونی) چارلز به انتظار کنت آدم لوونهاپت نشست. در اینجا به چارلز خبر رسید که کنت لوونهاپت به خاطر مشکلاتی که در رابطه با اسب ها و واگن های باری وجود داشت نمی توانست تا مدتی نیروهای خود را به سمت جنوب شرقی ببرد. چارلز دو راه داشت: یا باید منتظر کنت لوونهاپت و نیروهای کمکی و آذوقه می ماند یا به سمت جنوب و اوکراین می رفت تا بتواند به مزاپا، فرمانده قزاق و هتمان بخش مرکزی اوکراین برسد که قول علوفه و نیروهای کمکی را به وی داده بود. به خاطر خستگی نیروها و همچنین به دلیل نزدیکی فصل سرما، چارلز تصمیم گرفت تا نیروهایش را بدون فوت وقت برای رسیدن لوونهاپت به سمت اوکراین هدایت کند.در اینجا بود که پتر با اطلاع از حرکت چارلز سریعا نیروهای خود را به اوکراین فرستاد تا با نشان دادن قدرت خود به مزاپا، بر حاکمیت روسیه بر این منطقه تاکید کند. در آخر هم پتر این فرمانده را با افسری وفادار به روسیه جایگزین کرد تا از هر گونه همدستی با سوئد در آینده جلوگیری کند. بعد از این اتفاق بود که مزاپا به همراه تعدادی دیگر از قزاق ها به سوئد پیوست (خیلی جالب است که این حرکت مزاپا که بعضی اوقات از آن به عنوان اولین حرکت ملی گرایانه اوکراین یاد می شود و پیوستن وی به سوئدی های غربی امروزه به شکل دیگری خود را در درگیری های میان روسیه و غرب بر سر اوکراین نشان می دهد. مزاپا به خصوص در درگیری های اخیر میان روسیه و اوکراین بسیار مورد بحث و مناقشه بوده است). در این میان، خبر دلگرم کننده برای چارلز رسیدن نیرو و آذوقه کنت لوونهاپت از میان زمین های مرطوب لیتوانی در پاییز بود. اما مشکل این بود که با رسیدن لوونهاپت و نیروهایش به موگیلف وی متوجه شد که چارلز و نیروهایش آن جا را ترک کرده و به اوکراین رفته اند. پتر هم با استفاده از این فرصت و فرماندهی ۱۴٫۵۰۰ نیرو به دنبال کنت لوونهاپت، نیروهای وی و کاروان آذوقه ارتش سوئد رفت. رویارویی میان ارتش روسیه و نیروهای لوونهاپت تمام روز ادامه یافت و فرمانده سوئدی با ترک مهمات و آذوقه مجبور به فرار به همراه تقریبا نیمی از نیروهایش شد. 

 

 

حالا چارلز بدون آذوقه و مهمات و نیروهای کمکی مانده بود. البته این تنها مشکل سربازان سوئد نبود. نیروهای منظم و زبده چارلز مجبور به همکاری با جنگجویان کمکی ناکارآمد و بی تجربه از اوکراین و لیوونیا بودند. بخاطر همین مشکلات فراوان و نزدیکی فصل سرما بود که چارلز ترجیح داد تا در محلی نزدیک به کیف اتراق کرده و منتظر فصل بعدی لشکر کشی باشد. اما بدشانسی های چارلز پایانی نداشت.

 

 

چارلز و  نیروهایش قرار بود با یکی از سخت ترین زمستان های تاریخ نوین اروپا دست و پنجه نرم کنند. 

 

 

زمستان سال ۹-۱۷۰۸ یکی از سردترین زمستان های عصر جدید اروپا بود که مدت طولانی تری هم ادامه یافت. در نتیجه این زمستان سخت، سرمازدگی، قحطی و طاعون سراسر اروپا را فرا گرفت به طوری که تنها ده ها هزار آلمانی به انگلیس پناهنده شدند. منطقه بالتیک هم تا میانه های بهار هنوز در یخبندان بود. سرما آن چنان شدید بود که نیروهای چارلز برای فرار از یخ زدگی مجبور بودند یا خود را به دیوارها بچسبانند و یا در گودال هایی که در داخل زمین حفر کرده بودند پناه بگیرند. سرما و یخبندان در آن سال چنان بی سابقه بود که کشیشی سوئدی که ارتش چارلز را همراهی می کرد در خاطرات خود می نویسد: «چنان سرمایی بود که هیچ گاه فراموش نخواهم کرد. آب دهان قبل از افتادن به زمین یخ می بست. گنجشک های یخ زده از روی سقف ها می افتادند. افرادی را می شد دید که دست نداشتند [به خاطر سرمازدگی]. بعضی دیگر هم نه دست داشتند و نه پا. بعضی هم انگشت، صورت، گوش و بینی نداشتند. عده ای هم مثل خزنده ها بر روی زمین می خزیدند». 

 

 

زمستان سخت برای چارلز و نیروهایش از همه سخت تر گذشت چرا که در پایان فصل تعداد سربازان ارتش سوئد به نصف رسیده بود. در حالی که نیروهای روسی هم از این شرایط آسیب دیده بودند اما پتر بدون هیچ مشکلی به آذوقه دسترسی داشت و به خاطر تعداد زیاد رعیت می توانست سربازان کشته شده را هر زمان که می خواست با نیروهای تازه نفس جایگزین کند. «ژنرال سرما»، آن چنان که در روسیه می گویند، یک بار دیگر در تاریخ به یاری روس ها شتافته بود!

 

 

در ماه آوریل ۱۷۰۹ هوا کم کم شروع به گرم شدن کرد. چارلز تصمیم به حرکت ارتش برای به دست گرفتن کنترل راه کیف-خارکف گرفت چرا که این راه برای کمک و رساندن آذوقه به خصوص از طرف استانیسلاو حاکم لهستان حیاتی بود. با شروع فصل گرما و حرکت نیروها، پادشاه سوئدی و سربازانش به شهر پولتاوا رسیدند. پولتاوا در آن زمان متعلق به روس ها بود و از آن با چهار هزار سرباز و نیروهای توپخانه ای قدرتمندانه محافظت می شد. هدف چارلز شکست مقاومت ساکنان و نیروهای پولتاوا تا قبل از رسیدن ارتش پتر بود، اما حمله سوئدی ها و دفاع سرسختانه توپخانه ای از طرف نیروهای روس حدود یک و نیم ماه به طول انجامید. روس ها جانانه ایستادگی کردند تا جایی که هر آن چه به دستشان می رسید را به طرف سوئدی ها پرتاب می کردند. حتی گفته می شود روس ها گربه مرده ای را با توپ به طرف دشمن پرتاب کرده اند که به خود چارلز برخورد کرده است! 

 

 

پس از حملات سنگین سوئدی ها و ایستادگی روس ها در پولتاوا، حالا نیروهای تزار به شهر رسیده بودند. اما تزار با ۴۰ هزار سرباز همچنان مردد به حمله به سمت نیروهای چارلز بود. 

 

 

در حالی که سربازان روس منتظر فرمان حمله بودند، چارلز برای بررسی شرایط از قرارگاه خود خارج می شود تا شخصا بتواند وضعیت نیروهای دشمن را مورد ارزیابی قرار دهد. آن روز ۱۷ ژوئن و مصادف با بیست و هفتمین تولد پادشاه سوئدی بود. در حالی که چارلز به نزدیکی رود ورسکلا رفته بود ناگهان از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مجروح می شود. 

 

 

به مدت سه روز که پادشاه سوئدی در تب به سر می برد هیچ حرکتی از طرف فرماندهان ارتش انجام نگرفت. همه منتظر چارلز و بهبود وی برای فرماندهی دوباره نیروها بودند. چارلز که اندکی بهبود پیدا کرده بود سرانجام دستور حمله برق آسا قبل از طلوع خورشید را می دهد اما با بدشانسی آمادگی نیروها آن قدر به طول می انجامد که تنها کمی قبل از طلوع آفتاب فرماندهان ارتش سوئد به طور کامل نیروهای خود را در اختیار می گیرند. این در حالی بود که پتر و نیروهایش تمام شب مشغول آماده سازی و ساخت موانع چوبی بر سر راه سوئدی ها بودند تا سد راه آن ها شوند و بتوانند در کمین به سربازان دشمن ضد حمله بزنند. از طرفی دیگر، ارتش روسیه که توپخانه ای کارآمد داشت، می خواست تا با استفاده از آن تاکتیک دفاع از پولتاوا را دوباره تکرار کند. با وجود آتش ۷۰ توپخانه روسی اما سربازان سوئدی توانستند تا خود را در نهایت به ارتش تزار برسانند و درگیر نبرد رو در رو شوند. در حالی که چندین ساعت از جنگ گذشته بود و هر دو جبهه متحمل تلفات فراوان شده بود، پتر ناگهان فرمان حمله سی هزار سرباز تازه نفسی را صادر کرد که تا آن لحظه منتظر ورود به جنگ بودند.

تابلو فرش به تاریخ ۱۷۶۴ میلادی ساخت سنت پترزبورگ. پتر پیروزمندانه بعد از نبرد پولتاوا در حالی که عقاب امپراتوری با تاج گل به نشانه پیروزی در بالای سر وی پرواز می کند.

 

 

ورود سربازان جدید به نبرد سرعت بخشید و باعث شد تا جنگ در میانه روز تقریبا به طور کامل به پایان برسد. حالا باقی ارتش چارلز به سمت جنوب در حال فرار بود. چارلز هم که کمی نمانده بود تا به اسارت گرفته شود با محافظان خود راه فرار به سمت جنوب را در پیش می گیرد. میزان تلفات جنگ حدود هفت هزار کشته و زخمی و اندکی کم تر از سه هزار اسیر در مقابل ۴٫۵۰۰ کشته و زخمی ارتش روسیه بود. 

 

 

نتیجه نبرد پولتاوا پایان جنگ های شمالی و افول سوئد بود که تا به امروز به عنوان قدرتی درجه چندمی شناخته می شود. در مقابل اما این روسیه بود که توانست تا سده ها بعد سلطه خود بر بالتیک را مستحکم کرده و تا به امروز خود را به عنوان یکی از بازیگران مهم در صحنه سیاست اروپایی و جهانی مطرح کند.  

 

 

دسترسی روسیه به دریای بالتیک و دریای سیاه محدود شده بود. در قسمت جنوب، پتر برای اولین بار توانست با سیاست های خود نیروی دریایی روسیه را پایه گذاری و از آن برای مقابله با عثمانی ها استفاده کند. از طرفی دیگر، قدرت گیری سوئد باعث شده بود تا روس ها که همچنان حرکت رومی ها و تتونیک ها به سمت شرق را در حافظه تاریخی خود داشتند تلاش کنند تا از پیشروی چارلز جلوگیری کنند. اگرچه در اول پتر و ارتش روسیه متحمل شکست  سنگینی از چارلز بلندپرواز شدند، اما بعد از کش و قوس های فراوان روسیه توانست با شکست سوئد راه خود را به دریا باز کند و خود را به عنوان بازیگری مطرح در سیاست بین الملل، تا به امروز، مطرح کند.

 

 

در مقاله بعدی و آخر این رشته مطلب نگاهی کوتاه به کارزار ناپلئون به سمت شرق، دو جنگ جهانی و وضعیت حاضر در بالتیک خواهیم انداخت.

پی نوشت:

شاید سرنوشت چارلز بعد از شکست در پولتاوا برای خوانندگان محترم جالب باشد:

بعد از شکست در برابر ارتش پتر، چارلز با فرار به سمت جنوب در بندر مولدووا پناهنده شد. در آغاز هم عثمانی ها و هم دیگر فرمانروایان اروپایی امیدوار بودند که با حمایت از چارلز و بازگرداندن وی به سوئد بتوانند مانع از گسترش بیش تر قدرت روسیه شوند اما لجاجت چارلز و بعضی اتفاقات دیگر میان عثمانی ها و روس ها مانع از از بهره برداری از این موقعیت شد. تزار روسیه که از انتقام چارلز نگران بود با امضای توافقی با حاکم مولدووا به عثمانی ها اعلام جنگ کرد. سلطان عثمانی هم که به دنبال بازپس گیری دژ آزوف بود با بسیج نیروی دویست هزار نفری به جنگ با سی و هشت هزار سرباز روس رفت که با شکست پیتر به پایان رسید. بعد از این شکست سنگین نزدیک بود تا پتر به اسارت عثمانی ها در آید اما ملکه روسیه با هوشیاری توانست از طریق پرداخت رشوه به وزیر عثمانی از ادامه جنگ و اسارت پتر جلوگیری کند. بعد از این جنگ بود که عثمانی ها به دنبال خروج چارلز از قلمرو خود گشتند و در نهایت با توسل به زور چارلز و نیروهایش را به اسارت گرفتند و آن ها را متقاعد کردند تا خاک عثمانی را ترک کنند.

منبع/ دیپلماسی ایرانی

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها