به گزارش صد آنلاین، در دل کوچه پس کوچههای قدیمی شهر، عشقی جوانه زده بود. عشق بین "آرش"، پسری با قلبی پر از شور و اشتیاق، و "سارا"، دختری با چشمانی به رنگ آسمان و لبخندی به گرمای خورشید.
آرش و سارا از دوران کودکی با هم دوست بودند، رازهای هم را میدانستند و در هر قدم زندگی همراه یکدیگر بودند. با گذشت زمان، دوستی عمیق آنها به عشقی پرهیجان تبدیل شد.
عشق آنها در میان خانواده و دوستان زبانزد بود. همه از دیدن شور و اشتیاق آنها در کنار هم لذت میبردند. آرش و سارا برای آیندهای روشن و پر از عشق و خوشبختی برنامهریزی میکردند.
اما در این میان، تاریکی در کمین بود. "امیر"، دوست صمیمی آرش، از همان ابتدا حسادت را در قلب خود پرورش داده بود. امیر که خود شیفته سارا بود، از دیدن عشق و صمیمیت آنها رنج میبرد.
در فرصتی مناسب، امیر با فریب و حیله، آرش را از سارا دور کرد. او با دروغ و تهمت، اعتمادی که بین آرش و سارا بود را خدشهدار کرد و باعث شد که آرش در وفاداری سارا شک کند.
آرش که قلبی پر از شک و تردید داشت، مرتکب اشتباهی بزرگ شد. او در یک لحظه غفلت، با زنی دیگر که شباهت بسیاری به سارا داشت، رابطه برقرار کرد.
اما این خیانت، دیری نپایید. سارا که از ماجرا باخبر شده بود، قلبش شکسته شد و دنیای او فرو ریخت. او که دیگر نمیتوانست به آرش اعتماد کند، با چشمانی پر از اشک، از او جدا شد.
آرش که از کرده خود پشیمان بود، تلاش کرد تا سارا را برگرداند، اما دیگر دیر شده بود. سارا که اعتماد خود را به آرش از دست داده بود، دیگر حاضر به بازگشت به او نبود.
آرش در تنهایی و پشیمانی غرق شد. او فهمید که با خیانت خود، نه تنها عشق سارا را از دست داده، بلکه دوستی عمیق امیر را نیز خدشهدار کرده است.
داستان آرش و سارا، یادآور این نکته است که خیانت، هر چقدر هم که کوچک باشد، میتواند عواقب جبرانناپذیری به دنبال داشته باشد. اعتماد، بنیان هر رابطهای است و از دست دادن آن، به مثابه فرو ریختن یک بنای بلند است.
مهر